جدول جو
جدول جو

معنی برزل - جستجوی لغت در جدول جو

برزل(بُ زُ)
مرد سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگ. ج، برازل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزو
تصویر برزو
(پسرانه)
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بردل
تصویر بردل
(پسرانه)
صبحانه (نگارش کردی: بهرد)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برزی
تصویر برزی
(دخترانه)
جای بلند، سکو، کنایه از بلند قامت (نگارش کردی: بهرزی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
حائل و فاصله بین دو چیز، عالم بین دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز قیامت، کنایه از تشویش، نگرانی، سردرگمی، در علم جغرافیا قطعۀ زمین باریکی میان دو دریا که دو قطعه خشکی وسیع را به یکدیگر متصل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزن
تصویر برزن
تنور، اجاق، فر، تابۀ گلی یا سفالی که روی آن نان می پزند، بریجن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزم
تصویر برزم
ناز، کرشمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزه
تصویر برزه
شاخ درخت
فرهنگ فارسی عمید
سلیکات بریلیوم طبیعی با رنگ های گوناگون که بعضی از انواع آن در جواهرسازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزک
تصویر برزک
بزرک، تخم کتان که از آن روغن می گیرند، دانۀ گیاه کتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزن
تصویر برزن
قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه، کوی، محله، شعبه ای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرزل
تصویر خرزل
سیاه درخت، درختی با شاخه های پرخار برگ های دندانه دار گل های کوچک زرد، میوۀ تیره رنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیره ای می گیرند که در طب به عنوان مسهل به کار می رود، خوشه انگور، آش انگور، اشنگور، کلی کک، شوکة الصباغین، شجرة الدکن، نرپرن، نرپرون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازل
تصویر بازل
شتری که دندان نیش درآورده و به بلوغ رسیده است
فرهنگ فارسی عمید
(بُ زِ)
دهی است از دهستان گلیان بخش شیروان شهرستان قوچان. سکنۀ آن 723 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ زَ)
طبرزد. (بحر الجواهر) شکر. (منتهی الارب) ، اسم شکر معقود است که به فارسی آنرا نبات نامند. (فهرست مخزن الادویه). قند ابلوج. شکر تبرزد. (مهذب الاسماء). طبرزن. رجوع به المعرب جوالیقی ص 228 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
باز داشتن میان دو چیز، عالم بین دنیا وآخرت (از مرگ تا قیامت)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته به روش قلب بلغور (لاروس برغل را ترکی معرب می داند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزش
تصویر برزش
بزرگداشت، تجلیل، پالان نهادن، زین نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزغ
تصویر برزغ
نشاط جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزق
تصویر برزق
پارسی تازی شده برزک برزک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزن
تصویر برزن
کوی، کوچه، محله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزه
تصویر برزه
شاخ درخت، کشت، زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزل
تصویر فرزل
تنومند مرد بند، دو کارد آهنگری (دو کارد قیچی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرزل
تصویر کرزل
مرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزج
تصویر برزج
پارسی تازی شده پرزه پرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازل
تصویر بازل
آزموده پخته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
((بِ رِ))
خط ویژه نابینایان که حروف آن به صورت نقطه های برجسته است (برگرفته از نام لویی بریل موسیقی دان و معلم فرانسوی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازل
تصویر بازل
((زِ))
شتر قوی، مفرد بوازل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
((بَ زَ))
حایل بین دو چیز، حد فاصل میان بهشت و جهنم، ناراحت، عصبانی، ناخشنود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزن
تصویر برزن
((بَ زَ))
کوی، محله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزه
تصویر برزه
((بَ زِ))
کشت، کاشت، شاخه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزن
تصویر برزن
محله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
Purgatory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از طوایف و تیره های ساکن در شهرستان کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
чистилище
دیکشنری فارسی به روسی