معنی برزا - جستجوی لغت در جدول جو

برزا

لغت نامه دهخدا

برنا

(پسرانه)

جوان، جوان

فرهنگ نامهای ایرانی

برزو

(پسرانه)

بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)

فرهنگ نامهای ایرانی

برزان

(پسرانه)

نگارش کردی: بهرزان، بارزان، نگا

فرهنگ نامهای ایرانی

برزام

(پسرانه)

نام جد مانی

فرهنگ نامهای ایرانی

برزی

(دخترانه)

جای بلند، سکو، کنایه از بلند قامت (نگارش کردی: بهرزی)

فرهنگ نامهای ایرانی

برزاو

(پسرانه)

مد دریا (نگارش کردی: بهرزاو)

فرهنگ نامهای ایرانی

بروا

(پسرانه)

اعتقاد (نگارش کردی: بوا)

فرهنگ نامهای ایرانی

بریا

(دخترانه)

واژه ایکاش (نگارش کردی: بریا)

فرهنگ نامهای ایرانی

ورزا

(پسرانه)

نام پسر فرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی

فرهنگ نامهای ایرانی

برزما

(پسرانه)

ماه شب چهارده. بدر (نگارش کردی: بهرزهما)

فرهنگ نامهای ایرانی

براز

برازیدن، زیبایی، نیکویی
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز

فرهنگ فارسی عمید

برزاج

(بُ)

دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 115 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)

لغت نامه دهخدا

برزاط

(بُ)

از دههای بغداد است. (مراصد)

لغت نامه دهخدا

برزاغ

(بِ)

برزغ. برزوغ. جوان تمام گوشت. (منتهی الارب). جوان تمام رسیده. (آنندراج). و رجوع به برزغ و برزوغ شود

لغت نامه دهخدا

برزان

(بَ)

دهی است از دهستان ماربین بخش سده شهرستان اصفهان. سکنۀ آن 2498 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). دهی است در بخش ماربین شهرستان اصفهان. آبش از زاینده رود تأمین میشود. (دایره المعارف فارسی)

لغت نامه دهخدا

برزش

بزرگداشت، تجلیل، پالان نهادن، زین نهادن

معنی برزا - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما