جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برزما

برهما

برهما
در سنسکریت به معنی ذات واجب الوجود، و قادر مطلق. خدای بزرگ هندوان باستان. او مظهر آفریدگار جهان و خدایان و قادر مطلق است. وی با ویشنو (محافظ) و شیوا (مخرب) تثلیثی را تشکیل میدهد. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع از ملل و نحل، رشید یاسمی). برهما رابصورت انسانی مجسم می کنند که دارای چهار سر و چهار دست است و در دستهای خود یک کوزه، یک تسبیح، یک قاشق مقدس و نسخه ای از ودا را نگاه داشته است. وی مصنف وداها و قانونگذار هند است و پرستش او قدیمترین آیین پرستش در این کشور می باشد. (دایره المعارف فارسی) ، تربیت کردن و آموختن. (ناظم الاطباء). و رجوع به برهختن شود
لغت نامه دهخدا

برزم

برزم
نام قلعه ای برکنار آمو. بَرْزَم، صاحب برهان این کلمه را بر وزن گریم گوید ولی از بیت ذیل سوزنی مستفاد میشود که بَرَزم. بر وزن طرشت است. (یادداشت مؤلف) :
امیر خوارزم عبدالملک بن هرثمه با وی (با شریک بن شیخ) تبعت کرد و اتفاق کردند و امیر برزم مخلدبن حسین با وی بیعت کرد. (تاریخ بخارا ص 74).
فزع بیلک بلغاری کرکس پرتو
پرتو آب به خوارزم برآرد ز برزم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

برزم

برزم
ناز و ادا. ناز و کرشمه. (برهان) (فرهنگ منظومه) (انجمن آرا) (آنندراج) :
هست برزم کرشمه بالا اسب
ده هزار است بیور اینجا اسب.
(از صاحب فرهنگ منظومه)
لغت نامه دهخدا

برزا

برزا
ورزو. (یادداشت مؤلف).
- گاو برزا، گاو نر. گاو زراعت. گاو که برای شخم کردن است: بگیرند شحم حنظل و بوره از هریکی دودانگ، ماذریون و نشادر از هریکی دانگی همه را به زهرۀ گاو برزا بسرشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). با روغن زیت کهن با زهرۀ گاو برزا بکام و زبان بمالند، پرورش کننده. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا

برما

برما
دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. سکنۀ آن 245 تن است. آب آن از چشمۀ سار و محصول آن غلات و لبنیات و ارزن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، ربودن و کشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

برما

برما
برماه. برمای. برماهه. بیرم. گردبر. مته. مته کمان. مثقب، و بَیرم معرب آنست. (یادداشت دهخدا) : بَیرم، برما یا برمای درودگران خصوصاً، معرب از برماه فارسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا