جدول جو
جدول جو

معنی برر - جستجوی لغت در جدول جو

برر
برادر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برروشن
تصویر برروشن
گرونده، مؤمن، برای مثال شفیع باش بر شه مرا بدین زلت / چو مصطفی بر دادار بر روشنان را (دقیقی - ۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بررسیدن
تصویر بررسیدن
بررسی کردن، وارسی کردن، رسیدگی کردن به کاری، پرسیدن، برای مثال آز بگذار که با آز به حکمت نرسی / ور بیان بایدت از حال سنائی بررس (سنائی۲ - ۱۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برره
تصویر برره
بسیار خیّر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بررس
تصویر بررس
رسیدگی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بررسته
تصویر بررسته
روییده، رسته، کنایه از واقعی، طبیعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بررسی
تصویر بررسی
رسیدگی، وارسی، مطالعه و تحقیق
فرهنگ فارسی عمید
(بَرْ، رَ)
مرکّب از: بر + ره، برراه. براه. آراسته و خوب.
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ رَ)
جمع واژۀ بارّ بمعنی مهربان و بسیار خیر و فرمان بردار مادر و پدر. (از منتهی الارب) (آنندراج). نیکوکاران. (غیاث اللغات). رجوع به بار شود. نیکمردان. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل). نیکوان. (یادداشت مؤلف) : امام البرره و قاتل الکفره
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
بررونده. بالارونده. (دهخدا در یادداشتی این کلمه را بجای آسانسور پیشنهاد کرده اند)
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
بازرس. مفتش. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بررسیدن
تصویر بررسیدن
وا رسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بررسته
تصویر بررسته
گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برره
تصویر برره
جمع بار نیکو کاران صالحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بررسی کردن
تصویر بررسی کردن
تحقیق کردن، جستجو کردن، پرسش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بررسی
تصویر بررسی
رسیدگی تحقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بررفت
تصویر بررفت
پریشان حواس، تفرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برروشنان
تصویر برروشنان
مومنان، گروندگان
فرهنگ لغت هوشیار
مومن گرونده، جمع برروشنان. (شفیع باش برشه مرا بدین زلت چو مصطفی بردادار برروشنان را) (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برره
تصویر برره
((بَ رَ رَ یا رِ))
جمع بار، نیکوکاران، صالحان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برروشن
تصویر برروشن
((بَ رْ رَ وِ شْ))
مؤمن، گرونده، جمع برروشنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بررسیدن
تصویر بررسیدن
((بَ. رِ دَ))
تحقیق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بررسی
تصویر بررسی
((بَ رِ))
رسیدگی، تحقیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بررسی
تصویر بررسی
مطالعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بررسی مجدد
تصویر بررسی مجدد
Reassessment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بررسی گذشته
تصویر بررسی گذشته
Retrospection
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بررسی کردن
تصویر بررسی کردن
Survey, Broach, Check, Dissect, Examine, Probe, Scrutinize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
برش
فرهنگ گویش مازندرانی
برادری، برادر کوچکتر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بررسی مجدد
تصویر بررسی مجدد
переоценка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بررسی گذشته
تصویر بررسی گذشته
одинаковость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بررسی کردن
تصویر بررسی کردن
затрагивать , проверять , вскрывать , исследовать , тщательно исследовать , обследовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بررسی مجدد
تصویر بررسی مجدد
Neubewertung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بررسی گذشته
تصویر بررسی گذشته
(DE) Rückschau
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بررسی کردن
تصویر بررسی کردن
ansprechen, überprüfen, sezierten, untersuchen, prüfen
دیکشنری فارسی به آلمانی