تصادف، ملاقات، به هم رسیدن دو چیز یا دو تن هنگام رد شدن و گذشتن از جایی برخورد کردن: همدیگر را دیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، کنایه از باشدت وخشونت رفتار کردن
تصادف، ملاقات، به هم رسیدن دو چیز یا دو تن هنگام رد شدن و گذشتن از جایی برخورد کردن: همدیگر را دیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، کنایه از باشدت وخشونت رفتار کردن
برخوردن. ملاقات. تصادم. ملاقی شدن. (از غیاث). - بد برخورد، ترشرو و متکبر و خشن بهنگام دیدار. - برخورد خوبی نکردن، نیک تلقی نکردن و به ترشروئی و سردی دیدار کردن. - خوش برخورد، گشاده رو و مؤدب بهنگام ملاقات.
برخوردن. ملاقات. تصادم. ملاقی شدن. (از غیاث). - بد برخورد، ترشرو و متکبر و خشن بهنگام دیدار. - برخورد خوبی نکردن، نیک تلقی نکردن و به ترشروئی و سردی دیدار کردن. - خوش برخورد، گشاده رو و مؤدب بهنگام ملاقات.