برپا شدن، به پا ایستادن، بلند شدن، از خواب بیدار شدن کنایه از پدید آمدن، به وجود آمدن به گوش رسیدن صدا مثلاً صدایی برخاست، رخ دادن، اتفاق افتادن مثلاً دعوایی میان آن دو برخاست، اقدام کردن، آغاز کردن به کاری، کنایه از به ظهور رسیدن، پیدا شدن مثلاً دو نابغه از این شهر برخاسته است، کنایه از طغیان کردن، شورش کردن
برپا شدن، به پا ایستادن، بلند شدن، از خواب بیدار شدن کنایه از پدید آمدن، به وجود آمدن به گوش رسیدن صدا مثلاً صدایی برخاست، رخ دادن، اتفاق افتادن مثلاً دعوایی میان آن دو برخاست، اقدام کردن، آغاز کردن به کاری، کنایه از به ظهور رسیدن، پیدا شدن مثلاً دو نابغه از این شهر برخاسته است، کنایه از طغیان کردن، شورش کردن
مبارکی. فرخی. خجستگی. میمنت. (یادداشت به خط مؤلف) : ارجو که فرخی بود و فرخجستگی و ایزد به کار ملک مر او را بود معین. فرخی. رجوع به فرخجسته و خجستگی شود
مبارکی. فرخی. خجستگی. میمنت. (یادداشت به خط مؤلف) : ارجو که فرخی بود و فرخجستگی و ایزد به کار ملک مر او را بود معین. فرخی. رجوع به فرخجسته و خجستگی شود