- بربریت
- توحش، وحشیگری، غیرمتمدن بودن
معنی بربریت - جستجوی لغت در جدول جو
- بربریت ((بَ بَ یَّ))
- توحش، وحشیگری
- بربریت
- Barbarism
- بربریت
- варварство
- بربریت
- Barbarei
- بربریت
- варварство
- بربریت
- barbarzyństwo
- بربریت
- barbarismo
- بربریت
- barbarismo
- بربریت
- barbarismo
- بربریت
- barbarisme
- بربریت
- barbarij
- بربریت
- ความป่าเถื่อน
- بربریت
- kebiadaban
- بربریت
- كهرحرارةٌ
- بربریت
- बर्बरता
- بربریت
- ברבריות
- بربریت
- barbarlık
- بربریت
- ushenzi
- بربریت
- বর্বরতা
- بربریت
- بربریت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زبانی از خانوادۀ زبان های سامی - حامی که با زبان عربی مخلوط شده و قسمت عمدۀ لغات آن عربی است
نوعی نان سنتی ضخیم، این نوع نان پس از انقلاب مشروطه، به وسیلۀ قوم بربر در برخی شهرهای ایران رواج یافت
نوعی نان سنتی ضخیم، این نوع نان پس از انقلاب مشروطه، به وسیلۀ قوم بربر در برخی شهرهای ایران رواج یافت
انطباق، موازنه، تساوی
اکسپرت
فرانسوی سینه پهلو از بیماری ها مرضی که در ریه حاصل شود و عوارض آن از این قرار است: ورم نایژه ها و شاخه های قصبه الریه گرفتگی صدا سرفه های سخت خروج خلطهای ساده یا تواء م با چرک و خون ورم ریه. یا برنشیت حاد. نوعی از برنشیت که در زمستان بعلت سرماخوردگی شدید بروز کند. یا برنشیت مزمن. نوعی از برنشیت که جایگیر و کهنه شده باشد
بکر بودن، ارشد بودن
عمل و شغل باربر بردن بار بر دوش و پشت خود، اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است اداره حمل و نقل نقلیه
برابربودن تساوی، هموزنی همسنگی تساوی، همواری، همدوشی همسانی همردیفی، تطابق مطابق بودن معادل بودن، برابری سال 1340 هجری شمسی با 1381 هجری قمری
زرشک
بالاترین، بلندترین، عالی ترین، جای و مکان، اعلی
بالا بردن، افراشتن