جزیرۀ بربره، نام شهری است بر ساحل شرقی افریقیه نزدیک زیلع. (از ابن بطوطه). بلادی است بین حبشه و زنج و یمن در ساحل دریای یمن و دریای زنج و مردم آن سخت سیاهند و خود دارای زبانی هستند که دیگران آنرا نمی فهمند. زندگانی آنان از شکار حیوانات وحشی تأمین میشود و در بلاد آنان حیوانات وحشی عجیبی یافته میشود که درجاهای دیگر نیست از جمله زرافه و ببر و کرگدن و پلنگ و فیل و جز اینها و گاه در سواحل آنان عنبر یافته میشود. برای تفصیل بیشتر رجوع به معجم البلدان شود، ریحان کوهی. (فرهنگ فارسی معین)
جزیرۀ بربره، نام شهری است بر ساحل شرقی افریقیه نزدیک زیلع. (از ابن بطوطه). بلادی است بین حبشه و زنج و یمن در ساحل دریای یمن و دریای زنج و مردم آن سخت سیاهند و خود دارای زبانی هستند که دیگران آنرا نمی فهمند. زندگانی آنان از شکار حیوانات وحشی تأمین میشود و در بلاد آنان حیوانات وحشی عجیبی یافته میشود که درجاهای دیگر نیست از جمله زرافه و ببر و کرگدن و پلنگ و فیل و جز اینها و گاه در سواحل آنان عنبر یافته میشود. برای تفصیل بیشتر رجوع به معجم البلدان شود، ریحان کوهی. (فرهنگ فارسی معین)
زبانی از خانوادۀ زبان های سامی - حامی که با زبان عربی مخلوط شده و قسمت عمدۀ لغات آن عربی است نوعی نان سنتی ضخیم، این نوع نان پس از انقلاب مشروطه، به وسیلۀ قوم بربر در برخی شهرهای ایران رواج یافت
زبانی از خانوادۀ زبان های سامی - حامی که با زبان عربی مخلوط شده و قسمت عمدۀ لغات آن عربی است نوعی نان سنتی ضخیم، این نوع نان پس از انقلاب مشروطه، به وسیلۀ قوم بربر در برخی شهرهای ایران رواج یافت
طلب کردن. (منتهی الارب). طلب کردن کسی را. (ناظم الاطباء) ، باغبانی که بر اساس مزارعه کار میکند، یا باغبانی که حق برداشت محصول را اجاره میکند. باغبان. (فرهنگ فارسی معین)
طلب کردن. (منتهی الارب). طلب کردن کسی را. (ناظم الاطباء) ، باغبانی که بر اساس مزارعه کار میکند، یا باغبانی که حق برداشت محصول را اجاره میکند. باغبان. (فرهنگ فارسی معین)
نوعی از انگور است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء). نوعی از انگور است، و آنرا تربک با اول مضموم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). تربک. (فرهنگ رشیدی). رجوع به تربک شود. در گنابادخراسان تربرّه به انگوری گویند که در فصل پائیز میرسد و رنگ دانه های آن برخی سرخ مایل بسیاهی و پاره ای سفید مایل به سرخی، یعنی دانه های آن دورنگه است
نوعی از انگور است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء). نوعی از انگور است، و آنرا تُربک با اول مضموم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). تُرْبَک. (فرهنگ رشیدی). رجوع به تربک شود. در گنابادخراسان تَربَرّه به انگوری گویند که در فصل پائیز میرسد و رنگ دانه های آن برخی سرخ مایل بسیاهی و پاره ای سفید مایل به سرخی، یعنی دانه های آن دورنگه است
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری چگنه بالا. این دهستان کوهستانی با آب و هوای معتدل و 170 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری چگنه بالا. این دهستان کوهستانی با آب و هوای معتدل و 170 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی جزء دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند 20هزارگزی شمال مرند و 5 هزارگزی شوسه و خط آهن جلفا - مرند. جلگه و سردسیر. سکنۀ آن 651 تن. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آنجا غلات، نخود، زردآلو و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. از دو ده بابرۀ بالا و پائین تشکیل گردیده. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند 20هزارگزی شمال مرند و 5 هزارگزی شوسه و خط آهن جلفا - مرند. جلگه و سردسیر. سکنۀ آن 651 تن. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آنجا غلات، نخود، زردآلو و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. از دو ده بابرۀ بالا و پائین تشکیل گردیده. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لقب عبدالسلام هروی که از روات حدیث است. (منتهی الارب) ، بامداد کردن و پگاه برخاستن. (زوزنی) ، قوی شدن بر سحرخیزی. (از اقرب الموارد). یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند.
لقب عبدالسلام هروی که از روات حدیث است. (منتهی الارب) ، بامداد کردن و پگاه برخاستن. (زوزنی) ، قوی شدن بر سحرخیزی. (از اقرب الموارد). یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند.
منسوب به بربر: ببین تا بهنگام کین گستری چه خون راندم از زنگی و بربری. نظامی. حبش بریمین بربری بریسار بقلب اندرون زنگی دیوسار. نظامی. رجوع به بربر شود. - پلنگ بربری، پلنگ وحشی: آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار آهوان را کی بود کبر پلنگ بربری. عنصری. چون بدهان شیر در خشم پلنگی آورد روی زمین شود ز تف پشت پلنگ بربری. خاقانی. - جامۀ بربری، جامه که از بربر آرند: ز یاقوت و از تاج و انگشتری ز دیبا و از جامۀ بربری. فردوسی. - خلیج بربری، یکی از پنج خلیج بحرالاعظم است از حد حبشه بر دارد بسوی مغرب بکشد برابر سودان آنرا خلیج بربری خوانند. (حدود العالم). - لعبت بربری، رجوع به بربر و لعبت شود.
منسوب به بربر: ببین تا بهنگام کین گستری چه خون راندم از زنگی و بربری. نظامی. حبش بریمین بربری بریسار بقلب اندرون زنگی دیوسار. نظامی. رجوع به بربر شود. - پلنگ بربری، پلنگ وحشی: آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار آهوان را کی بود کبر پلنگ بربری. عنصری. چون بدهان شیر در خشم پلنگی آورد روی زمین شود ز تف پشت پلنگ بربری. خاقانی. - جامۀ بربری، جامه که از بربر آرند: ز یاقوت و از تاج و انگشتری ز دیبا و از جامۀ بربری. فردوسی. - خلیج بربری، یکی از پنج خلیج بحرالاعظم است از حد حبشه بر دارد بسوی مغرب بکشد برابر سودان آنرا خلیج بربری خوانند. (حدود العالم). - لعبت بربری، رجوع به بربر و لعبت شود.
بربار. (انجمن آرا) (برهان). حجره ای بر بالای حجره ای دیگر. (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) (برهان). فروار. بربار و بالاخانه و حجرۀ بالای حجره. (ناظم الاطباء). رجوع به بربار شود.
بربار. (انجمن آرا) (برهان). حجره ای بر بالای حجره ای دیگر. (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) (برهان). فروار. بربار و بالاخانه و حجرۀ بالای حجره. (ناظم الاطباء). رجوع به بربار شود.
بنت صفوان، مولاهعائشه رضی الله عنها، صحابیه است. (یادداشت دهخدا). وی را عقل و تیزهوشی بسیار بود و عبدالملک بن مروان حدیثی از او نقل کرده است. (از اعلام النساء ج 1 ص 129). صحابی در زبان عربی از ریشه «صحب» می آید و به معنای یار و همراه است. اما در سنت اسلامی، به فردی اطلاق می شود که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، ایمان آورده و تا آخر عمر بر ایمان خود استوار مانده است. این واژه بار معنایی خاصی در منابع تاریخی دارد.
بنت صفوان، مولاهعائشه رضی الله عنها، صحابیه است. (یادداشت دهخدا). وی را عقل و تیزهوشی بسیار بود و عبدالملک بن مروان حدیثی از او نقل کرده است. (از اعلام النساء ج 1 ص 129). صحابی در زبان عربی از ریشه «صحب» می آید و به معنای یار و همراه است. اما در سنت اسلامی، به فردی اطلاق می شود که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، ایمان آورده و تا آخر عمر بر ایمان خود استوار مانده است. این واژه بار معنایی خاصی در منابع تاریخی دارد.
راه و طریق. (ناظم الاطباء). و در دیگر مآخذی که در دسترس بود یافت نشد، {{اسم}} درخشندگی. (منتهی الارب). تلألؤ. (اقرب الموارد). درخشندگی و تابش برق که از ابر می جهد. (غیاث) : لها (لصفائح الطلق) بصیص و بریق. (ابن البیطار). و از صهیل اسبان و بریق اسنان دلها و چشمهای مخالفان کور. (جهانگشای جوینی)، {{صفت}} درخشان. (غیاث) : زخم تیغ و سنگهای منجنیق تیغها برکرد چون برق بریق. مولوی
راه و طریق. (ناظم الاطباء). و در دیگر مآخذی که در دسترس بود یافت نشد، {{اِسم}} درخشندگی. (منتهی الارب). تلألؤ. (اقرب الموارد). درخشندگی و تابش برق که از ابر می جهد. (غیاث) : لها (لصفائح الطلق) بصیص و بریق. (ابن البیطار). و از صهیل اسبان و بریق اسنان دلها و چشمهای مخالفان کور. (جهانگشای جوینی)، {{صِفَت}} درخشان. (غیاث) : زخم تیغ و سنگهای منجنیق تیغها برکرد چون برق بریق. مولوی