- براو (پسرانه)
- زمینی که بوسیله چشمه یا رودخانه آبیاری شود (نگارش کردی: بهراو)
معنی براو - جستجوی لغت در جدول جو
- براو
- علیه کسی، بزیان کسی، بزبان کسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آفرین
فرانسوی زه آفرین زه، آفرین، مرحبا، احسنت خ
آفرین، مرحبا، زه، به به، دستخوش
حصار
همهمه غوغا بانگ و فریاد
ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)
درخشان، درخشنده
حصار، دیوار
اندک، آبتک کمینه فرو نشست آب در رود یا تالاب
جمع برصه، دیو جاها ریگستان ها
برازندگی وزیبائی، آراستگی
یخچال
اعمال نیک و خیرات
پاک، بیزار
بواسطه، بعلت، جهت
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
برنده قاطع برا
ماهی نوکدار از آبزیان
اسب تیزرو، اسب اصیل
رگ زن
بوق
باره، دیوار قلعه، حصار