جدول جو
جدول جو

معنی براهم - جستجوی لغت در جدول جو

براهم
هندی تازی شده از برهمن کستی بندان جمع برهمن برهمنان براهمه
تصویری از براهم
تصویر براهم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از براهمه
تصویر براهمه
کستی بندان جمع برهمن برهمنان براهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براهمه
تصویر براهمه
برهمن، عالم و پیشوای روحانی مذهب برهمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دراهم
تصویر دراهم
حمع درهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براهیم
تصویر براهیم
(پسرانه)
ابراهیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براهام
تصویر براهام
(پسرانه)
ابراهیم، نام مردی در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برزهم
تصویر برزهم
(پسرانه)
نام یکی از پهلوانان ایرانی در گرشاسب نامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فراهم
تصویر فراهم
میسر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از براشم
تصویر براشم
تیز نگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براطم
تصویر براطم
پهن لب لفچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراهم
تصویر فراهم
آماده، مهیا، در کنار هم، گردآمده در یک محل
فراهم آمدن: حاصل شدن، به دست آمدن، تالیف شدن، گرد آمدن، جمع شدن
فراهم آوردن: گرد آوردن، جمع کردن، آماده کردن
فراهم شدن: حاصل شدن، به دست آمدن، گرد آمدن، نظم و ترتیب یافتن
فراهم کردن: به دست آوردن، آماده کردن، جمع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براجم
تصویر براجم
برجمه، استخوان های ریز دست و پا، مفاصل انگشتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراهم
تصویر مراهم
مرهم ها، داروهایی که روی زخم بگذارند، جمع واژۀ مرهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراهم
تصویر فراهم
گرد آمده و بدست آمده، موجود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرهم، بریزه ها بریزگان جمع مرهم: و الم جراحت ماتمش را بمراهم مراحم بیکرانه تسکین بخشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراهم
تصویر دراهم
((دَ هِ))
جمع درهم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراهم
تصویر فراهم
((فَ هَ))
گردآمده، جمع شده، اندوخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برهم
تصویر برهم
با همدیگر، با هم، با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهم
تصویر باهم
باتفاق، به معیت، با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برام
تصویر برام
(پسرانه)
خوشبو (نگارش کردی: بهرام)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برهم
تصویر برهم
(پسرانه)
نگارش کردی: بهرههم، برهم حسن، بهره، حاصل، نام خوانندهکرد زبان
فرهنگ نامهای ایرانی
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهم
تصویر باهم
با یکدیگر، به اتفاق، متحد
با هم آمدن: همراه یکدیگر آمدن
با هم شدن: متفق شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهم
تصویر برهم
درهم، آمیخته، انباشته، انبوه
برهم خوردن: به هم خوردن، پریشان شدن، پراکنده شدن، مخلوط شدن
برهم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن
به هم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن، برهم زدن
برهم شدن: کنایه از برهم رفتن، پریشان خاطر شدن، آشفته شدن
برهم نهادن: روی هم گذاشتن، روی یکدیگر نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باهم
تصویر باهم
((هَ))
به اتفاق، با یکدیگر، مجتمع، متحد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برهم
تصویر برهم
((بَ هَ))
فراهم آمده، جمع شده، پریشان، مضطرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براه
تصویر براه
به جا، مناسب، نیکو، برای مثال کار زرگر به زر شود به براه / زر به زرگر سپار و کار بخواه (عنصری - مجمع الفرس - براه)
فرهنگ فارسی عمید