جدول جو
جدول جو

معنی برزهم

برزهم(پسرانه)
نام یکی از پهلوانان ایرانی در گرشاسب نامه
تصویری از برزهم
تصویر برزهم
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با برزهم

براهم

براهم
هندی تازی شده از برهمن کستی بندان جمع برهمن برهمنان براهمه
براهم
فرهنگ لغت هوشیار

براهم

براهم
جَمعِ واژۀ ابراهیم. (منتهی الارب). رجوع به براه شود
لغت نامه دهخدا

برهم

برهم
درهم، آمیخته، انباشته، انبوه
بَرهَم خوردن: به هم خوردن، پریشان شدن، پراکنده شدن، مخلوط شدن
بَرهَم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن
به هم زدن: زیر و رو کردن، مخلوط کردن، خراب کردن، شوریده کردن، بَرهَم زدن
بَرهَم شدن: کنایه از برهم رفتن، پریشان خاطر شدن، آشفته شدن
بَرهَم نهادن: روی هم گذاشتن، روی یکدیگر نهادن
برهم
فرهنگ فارسی عمید