جدول جو
جدول جو

معنی براساس - جستجوی لغت در جدول جو

براساس
برپایه، برحسب، برطبق، به موجب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از براهام
تصویر براهام
(پسرانه)
ابراهیم، نام مردی در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شماساس
تصویر شماساس
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سالاری بزرگ و برگزیده در سپاه توران زمان افراسیاب پادشاه تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براخاص
تصویر براخاص
(پسرانه)
برا (کردی) + خاص (عربی) برادر خاص
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براخاس
تصویر براخاس
(پسرانه)
دوست دانا و عاقل (نگارش کردی: براخاس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارسات
تصویر بارسات
موسم بارندگی، بشکال، پشکال، برشکال، پرشکال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هراسان
تصویر هراسان
ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارکاس
تصویر بارکاس
کشتی کوچک، زورق، قایق موتوری
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
مردم. برساء. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به برساء شود، برکشنده. رجوع به افرازنده شود
لغت نامه دهخدا
ناحیتی است، مشرق وی رود آمل و جنوب وی خزران و مغربش ونندرو شمالش بجناک ترک و مردمانی اند کیش غوزیان دارند وخداوندان خرگاهند و مرده را بسوزانند و اندر طاعت خزریانند و خواستۀ ایشان پوست دله است و ایشان را دو ملک است که با یکدیگر بیامیزند. (حدود العالم) ، سزیدن. شایسته بودن. سزاوار بودن. لایق بودن. در خور بودن. لیاقت داشتن. (یادداشت مؤلف) : و پس ترا از من می آید آنکه از من قدیم تر است و زورمندتر است. آنکه نمی برازم که بند کفش او از پای او بگشایم. (دیاتسارون).
گر سیستان بنازد بر شهرها برازد
زیرا که سیستان را زیبد بخواجه مفخر.
فرخی.
مرا هم گوشۀ بی توشه سازد
خراش چنگ ناخن را برازد.
نظامی.
ما را نمی برازد با وصلت آشنایی
مرغی نکوتراز من باید هم آشیانت.
سعدی.
قبای حسن فروشی ترا برازد و بس
که همچو گل همه آئین رنگ وبو داری.
حافظ.
مسیحای مجرد را برازد
که با خورشید سازد هم وثاقی.
حافظ.
- امثال:
تنهایی به خدای می برازد و بس.
، وصل کردن چیزی را بچیزی. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارساس
تصویر دارساس
ترکی آلاکلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براکاء
تصویر براکاء
دو زانو نشستن، کوشش، استواری در کارزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراسان
تصویر هراسان
نگران، ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراسان
تصویر وراسان
هراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراسان
تصویر خراسان
مشرق مقابل بابل مغرب، نغمه ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براستی
تصویر براستی
حقاً، الحق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براستا
تصویر براستا
در حق درباره در باب: (اینک باعنان تو نهادم مکافات این مکرمت را که براستای من کردی) (بیهقی 34) (لازم الاضافه است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براستای
تصویر براستای
در حق درباره در باب: (اینک باعنان تو نهادم مکافات این مکرمت را که براستای من کردی) (بیهقی 34) (لازم الاضافه است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براسلت
تصویر براسلت
فرانسوی دستینه (جواهرات سلطنتی ایران) النگو
فرهنگ لغت هوشیار
روسی کشتیچه ناوچه قایق موتوری کشتی کوچک (بیشتر در شمال ایران مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراسان
تصویر هراسان
ترسان، ترسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براستا
تصویر براستا
((بِ))
براستای، در حق، درباره، درباب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراسان
تصویر خراسان
((خُ))
مشرق، مقابل بابل، مغرب، نغمه ای است از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براستی
تصویر براستی
در حقیقت، صادقانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی اساس
تصویر بی اساس
بی پایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بر اساس
تصویر بر اساس
بر پایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی اساس
تصویر بی اساس
Groundlessly, Unsubstantially, Unsubstantiated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پراحساس
تصویر پراحساس
Passionate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هراسان
تصویر هراسان
Alarmed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هراسان
تصویر هراسان
alarmado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی اساس
تصویر بی اساس
безосновательно , неосновательно , необоснованный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پراحساس
تصویر پراحساس
страстный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هراسان
تصویر هراسان
alarmado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی اساس
تصویر بی اساس
unbegründet, unwesentlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پراحساس
تصویر پراحساس
leidenschaftlich
دیکشنری فارسی به آلمانی