جدول جو
جدول جو

معنی برازخ - جستجوی لغت در جدول جو

برازخ
برزخ ها، حائلها و فاصله های بین دو چیز، عالم های بین دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز قیامت، کنایه از تشویش ها، نگرانی ها، سردرگمی ها، جمع واژۀ برزخ
تصویری از برازخ
تصویر برازخ
فرهنگ فارسی عمید
برازخ
جمع برزخ، همیستکان ها جمع برزخ. یا برازخ خاضعه. شیخ اشراق این اصطلاح را برعناصر جسمانی اطلاق کرده باعتبار آنکه عناصر جسمانی در مقابل افلاک و اجرام علوی خاضع و از برازخ علوی متاثرند یا برازخ سفلیه. در حکمت اشراق برعناصر اطلاق شده است مقابل برازخ علویه یا برازخ علویه. در حکمت اشراق افلاک را گویند مقابل برازخ سفیله یا برازخ غیر مستقله. در حکمت اشراق مراد کواکب است زیرا قدما کواکب را از جهت آنکه مرکوز در ثخن افلاک میدانستند برازخ غیر مستقله نامیده اند مقابل برازخ مستقله یا برازخ قابسه. در حکمت اشراق عنصریات را گویند باعتبار آنکه عنصریات انوار خود را از افلاک اقتباس کنند یا برازخ قاهره. در حکمت اشراق افلاک و اجرام علوی که مسلط برعناصر و عنصریات و موالید ثلاثند. یا برازخ مستقله. در حکمت اشراق به افلاک اطلاق شودمقابل برازخ غیر مستقله و مجموع افلاک و کواکب را برازخ علویه نامیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
برازخ
برزخ ها، اعراف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از براز
تصویر براز
برازیدن، زیبایی، نیکویی
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
حائل و فاصله بین دو چیز، عالم بین دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز قیامت، کنایه از تشویش، نگرانی، سردرگمی، در علم جغرافیا قطعۀ زمین باریکی میان دو دریا که دو قطعه خشکی وسیع را به یکدیگر متصل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براز
تصویر براز
غایط، سرگین، مدفوع، بغاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برازش
تصویر برازش
برازندگی، زیبندگی، شایستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برازا
تصویر برازا
زیبا، برازنده
فرهنگ فارسی عمید
(بَ زَ / زِ)
زبانۀ آتش. (تاریخ قم). افرازه. لهیب. شعله. گرازه (در تداول مردم قزوین) : از دور آتشی دیدند بر صحرای براوستان گفتند آن چیست، گفتند برازه است آن یعنی زبانۀ آتش. (تاریخ قم ص 63)
لغت نامه دهخدا
(بُ؟)
دهی از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار است که 818 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ زِ)
برازیق. (منتهی الارب). گروه ها. رجوع به برازیق شود
لغت نامه دهخدا
(بَ زِ)
اسم مصدر است از برازیدن. زیبندگی. (آنندراج) (برهان).
لغت نامه دهخدا
(برْا / بِ)
از موجدان استعمار فرانسوی. تولد درکاستل گاندلفو 1852 م، وفات 1905 میلادی وی بصلح بخشی از کنگو را برای فرانسه تصرف کرد و برازاویل را درساحل استانلی پول بنا کرد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سزاوار و لایق. درخور. ازدر. جدیر.
لغت نامه دهخدا
(بَ بِ)
جمع واژۀ بربخ، آب راهۀ سفالین و غیرنمایان خلاجای که از بام تا زمین باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد از صحاح).
لغت نامه دهخدا
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
باز داشتن میان دو چیز، عالم بین دنیا وآخرت (از مرگ تا قیامت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براز
تصویر براز
برازندگی وزیبائی، آراستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برازا
تصویر برازا
برازنده زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برازش
تصویر برازش
زیبندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
((بَ زَ))
حایل بین دو چیز، حد فاصل میان بهشت و جهنم، ناراحت، عصبانی، ناخشنود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براز
تصویر براز
((بُ))
سرگین، مدفوع آدمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براز
تصویر براز
((بَ))
گوه، تکه چوبی که هنگام شکافتن چوب دیگر، در میان شکاف می گذارند. گاز و بغاز هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
Purgatory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
purgatoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
برازنده، شایسته، سزاوار
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
purgatorio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
vagevuur
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
purgatorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
Fegefeuer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
purgatório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
炼狱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
czyściec
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
чистилище
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
чистилище
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
ไฟชำระ
دیکشنری فارسی به تایلندی