جدول جو
جدول جو

معنی برار - جستجوی لغت در جدول جو

برار
(بَ)
دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر و 420 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
برار
برادر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از براو
تصویر براو
(پسرانه)
زمینی که بوسیله چشمه یا رودخانه آبیاری شود (نگارش کردی: بهراو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برام
تصویر برام
(پسرانه)
خوشبو (نگارش کردی: بهرام)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برادر
تصویر برادر
(پسرانه)
اخوی، داداش، کنایه از رفیق (نگارش کردی: برادهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بروار
تصویر بروار
(پسرانه)
آن قسمت از دامنه کوه که زیباترین قسمت آن می باشد، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارشکردی: بهروار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براری
تصویر براری
بریه ها، صحرا، بیابان، جمع واژۀ بریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابرار
تصویر ابرار
برّها، نیکویی ها، جمع واژۀ برّ
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ برّ. نیکان. نیکوکاران. طائعان:
ای عادت توخوبتر از صورت مردم
ای خاطر تو پاکتر از طاعت ابرار.
فرخی.
و لباس شرم میپوشند که لباس ابرار است. (تاریخ بیهقی). گفتم خاموش که اشارت سید علیه السلام بفقر طایفه ای است که مرد میدان رضااند و تسلیم تیر قضا نه اینان که خرقۀ ابرار پوشند و لقمۀ ادرار نوشند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
غلبه کردن. (زوزنی). غلبه کردن بر کسی، سوگند راست کردن، قبول کردن خدای تعالی حج کسی را، در بیابان سیر کردن. در بیابان نشستن، بسیارفرزند گردیدن، بسیار شدن قوم، بازگردانیدن گوسفند را
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
جمع واژۀ برث. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به برث شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برّ. راست گفتن.
لغت نامه دهخدا
(بَ ری ی)
جمع واژۀ بریه. صحراها و زمین های بی کشت. (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از براد
تصویر براد
یخچال
فرهنگ لغت هوشیار
از پی از عقب دنبال، پیر تابع، به تبع به پیروی. توضیح در باب استعمال (در اثر) بنظر ما بهتر همان (براثر) است که در نسخه های قدیمی دیده میشود و چون (اثر) اصلا بمعنی جاو نشانه پا و هر چیز یست که از چیزی بجا ماند پس براثر کسی یا چیزی یعنی پارا روی جا و نشانه پای آن کس و یا آن چیز گذاشتن و درین صورت شکی نیست که باید مقدم بر (اثر) حرف (بر) باشد که بمعنی روی است نه در اما از آنجا که بعدها اثر معنی اصلی خود را در استعمال مردم از دست داده و بمعنی نتیجه معمول گردیده بقیاس (در نتیجه) بعضی از مردم آنرا (در اثر) - که همین معنی را میرساند استعمال نموده و نوشته اند
فرهنگ لغت هوشیار
پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد اخ اخوی داداش بردر یا برادر پدر. عم عمو. یا برادر حقیقی. برادر از یک پدر و یک مادر. یا برادر دینی. هم کیش هم مذهب. یا برادر رضاعی. پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد پسر دایه شخص. یا برادر شوهر. مردی که اخوی شوهر زنی باشد خوسره. یا برادر مادر. دایی خال خالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براز
تصویر براز
برازندگی وزیبائی، آراستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براص
تصویر براص
جمع برصه، دیو جاها ریگستان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براض
تصویر براض
اندک، آبتک کمینه فرو نشست آب در رود یا تالاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برات
تصویر برات
اعمال نیک و خیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برابر
تصویر برابر
مساوی، علی السویه، معادل، یکسان، بتساوی
فرهنگ لغت هوشیار
پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد اخ اخوی داداش بردر یا برادر پدر. عم عمو. یا برادر حقیقی. برادر از یک پدر و یک مادر. یا برادر دینی. هم کیش هم مذهب. یا برادر رضاعی. پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد پسر دایه شخص. یا برادر شوهر. مردی که اخوی شوهر زنی باشد خوسره. یا برادر مادر. دایی خال خالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروار
تصویر بروار
پروار پرواره
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا بر اثر حرارت از مایعات یا جامدات بهوا رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحار
تصویر بحار
جمع بحر، دریاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برور
تصویر برور
باردار ومیوه دار، مثمر
فرهنگ لغت هوشیار
چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براری
تصویر براری
جمع بریه صحراها خشکیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براء
تصویر براء
پاک، بیزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرار
تصویر ابرار
جمع بر، نیکان، نیکوکاران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براری
تصویر براری
((بَ))
جمع بری، صحراها، خشکی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از براق
تصویر براق
درخشان، درخشنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برابر
تصویر برابر
منطبق، مساوی، مطابق، معادل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابرار
تصویر ابرار
بسیار فرزندی، چیرگی، نیکوکاران
فرهنگ واژه فارسی سره
برادری، حفظ عواطف رقیقه در روابط، دوستی نمودن با شرایط
فرهنگ گویش مازندرانی