- برابرشدن
- متفق شدن متحد گشتن
معنی برابرشدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آسیب دیدن، گزند دیدن
بدل کسی برات شدن، بدل وی خطور کردن الهام شدن: بدلم برات شده بود که آن شب واقعه خطرناکی روی میدهد
هموزن کردن یک اندازه کردن، هم قد ساختن
استقبال
پاتیل شدن (پاتیل در پارسی برابر است با سیاه مست)، ویستن مست و لایعقل گشتن
منتقل کردن، حمل کردن، حمل
رایج شدن رواج یافتن مدشدن
بالا بردن، افراشتن