جدول جو
جدول جو

معنی بدیهی - جستجوی لغت در جدول جو

بدیهی
واضح، آشکار، در فلسفه ویژگی آنچه دانستن آن محتاج تفکر نباشد
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
فرهنگ فارسی عمید
بدیهی
(بَ هی ی)
منسوب به بدیهه. ناگهانی. (ناظم الاطباء). مرتجل. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
بدیهی
ناگهانی، آشکار، واضح
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
فرهنگ لغت هوشیار
بدیهی
((بَ))
روشن، آشکار، آن چه که عقل برای پذیرفتنش نیاز به استدلال ندارد
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
فرهنگ فارسی معین
بدیهی
روشن
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
فرهنگ واژه فارسی سره
بدیهی
آشکار، روشن، مبرهن، غیرقابل انکار، واضح، هویدا، مرتجل
متضاد: غیربدیهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدیهی
بوضوحٍ
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به عربی
بدیهی
Axiomatic
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بدیهی
axiomatique
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بدیهی
assiomatico
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بدیهی
بدیہی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به اردو
بدیهی
аксиоматический
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به روسی
بدیهی
axiomatisch
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به آلمانی
بدیهی
аксіоматичний
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بدیهی
aksjomatyczny
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به لهستانی
بدیهی
公理的
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به چینی
بدیهی
নির্ধারিত
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به بنگالی
بدیهی
axiomático
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بدیهی
axiomatiki
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بدیهی
aksiyomatik
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بدیهی
공리적인
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به کره ای
بدیهی
公理的
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بدیهی
אקסיומטי
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به عبری
بدیهی
axiomático
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بدیهی
aksiomatik
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بدیهی
เกี่ยวกับอุปกรณ์
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به تایلندی
بدیهی
axiomaatisch
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به هلندی
بدیهی
स्वाभाविक
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدیهه
تصویر بدیهه
بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن، در علوم ادبی شعر و سخنی که بدون تامل گفته شود، زودانداز
فرهنگ فارسی عمید
(بُ رَ هی ی)
منسوب به بریهه که نام مادر منتسب الیه است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ هی یَ / یِ)
مؤنث بدیهی: امور بدیهیه. ج، بدیهیات. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
خود آی آمده فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل - گفت} آمده {دیگر بود و} ساخته {دیگر (شریف) نااندیش ناگه آی ناگه آینده زود انداز بنگرید به بداهه بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن نیندیشیده نا اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیهیه
تصویر بدیهیه
مونث بدیهی: امور بدیهیه، جمع بدیهیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیهه
تصویر بدیهه
((بَ هِ))
بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن
فرهنگ فارسی معین
بدیهی، شهودی، بداهه سازی
دیکشنری اردو به فارسی