جدول جو
جدول جو

معنی بدگواری - جستجوی لغت در جدول جو

بدگواری
(بَ گُ)
سوءهضم. (یادداشت مؤلف). بدطعمی. بدبویی:
کباب دل دشمنان ترا
نبویند از بدگواری کلاب.
سوزنی.
و رجوع به گواریدن شود
لغت نامه دهخدا
بدگواری
بدطعی، سوءهضم، بدبوئی
تصویری از بدگواری
تصویر بدگواری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
بدگمان بودن، بدخیالی، سوءظن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدگوهری
تصویر بدگوهری
بدگوهر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
وام داری، قرض داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگواری
تصویر سوگواری
ماتم داری، عزاداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزرگواری
تصویر بزرگواری
بزرگوار بودن، بلندهمت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدخواهی
تصویر بدخواهی
بدخواه بودن، عمل بدخواه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ گَ / گو هََ)
بداصلی. بدنهادی. (از ولف). بدنژادی:
باللّه ار با من توان بستن به مسمار قضا
جنس این بدسیرتی یا مثل این بدگوهری.
انوری.
و رجوع به ترکیبات گوهر شود، ناگوارایی. (فرهنگ فارسی معین) ، بمجاز، کنایه از سردمهری میان دوستان. (آنندراج). برودت میان دوستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ نَنْ دَ / دِ)
که بد گوارد. که بد هضم شود. دژگوارد. بطی ءالانهضام. بطی ءالهضم. سیّی ٔالهضم. بدگوارد. (از یادداشتهای مؤلف) :
این راز نعمت تو طعامی است خوش مزه
و آن راز سطوت توشرابیست بدگوار.
مسعودسعد.
شراب خرمایی... غلیظ و بدگوار است و راه جگر ببندد. (نوروزنامه). تخم کتان بدگوار است و معده را زیان دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
تیزی و تلخ و بدگوار و غلیظ
صبری ای...خواره زن، صبری.
سوزنی.
آبی است بدگوار ز یخ بسته طاق پل
سقفی است زرنگار و ز مهتاب نردبان.
خاقانی.
چون تنور از نار نخوت هرزه خوار و تیزدم
چو فطیر از روی فطرت بدگوار و جانگزای.
خاقانی.
بل تا مرض کشند ز خوانهای بدگوار
کارزانیان لذت سلوی و من نیند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 175)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوگواری
تصویر سوگواری
عزاداری ماتم داری تعزیه
فرهنگ لغت هوشیار
ناگواربودن، تحمل ناپذیری: باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب لغ)، امتلا معده تخمه، بدهضمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
عمل بدهکار وامداری قرض داری مقابل بستانکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کاری
تصویر بد کاری
بد کرداری بد عملی بد فعلی بد فعالی، شرارت، فسق فجور زنا لواط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گوهری
تصویر بد گوهری
بد گوهر بودن مقابل نیک گوهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزرگواری
تصویر بزرگواری
عظمت، شرافت نجابت، جلال شکوه شوکت، توانایی قوت قدرت، علم حکمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگزاری
تصویر برگزاری
برگزار شدن یا برگزار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
عمل بدهکار، وامداری، قرض داری، مقابل بستانکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوگواری
تصویر سوگواری
عزاداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوگواری
تصویر سوگواری
عزاداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
خطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزرگواری
تصویر بزرگواری
کرامت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
سوءظن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
Suspiciousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدخواهی
تصویر بدخواهی
Malevolence, Malice, Maliciousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
Indebtedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوگواری
تصویر سوگواری
Lament
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کدگذاری
تصویر کدگذاری
Codification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کدگذاری
تصویر کدگذاری
codificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
подозрительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدخواهی
تصویر بدخواهی
злоба , злонамеренность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
задолженность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سوگواری
تصویر سوگواری
плач
دیکشنری فارسی به روسی