پسندیدن بدیها. بدخواهی: نتوان برد جان مگر بدو چیز ببدی و به بدپسندی نیز. نظامی. نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار بدپسندی جان من برهان نادانی بود. حافظ.
پسندیدن بدیها. بدخواهی: نتوان برد جان مگر بدو چیز ببدی و به بدپسندی نیز. نظامی. نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار بدپسندی جان من برهان نادانی بود. حافظ.
مشکل پسند، کسی که چیزی را به سختی می پسندد، آنکه برای کسی بدی بخواهد، برای مثال در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد / مجال طعن بدبین و بدپسند مباد (حافظ - ۲۲۰)
مشکل پسند، کسی که چیزی را به سختی می پسندد، آنکه برای کسی بدی بخواهد، برای مِثال در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد / مجال طعن بدبین و بدپسند مباد (حافظ - ۲۲۰)
کسی که برای کسی بدی پسندد و نیکویی نخواهد. (انجمن آرا) (آنندراج). که بدها پسندد. (یادداشت مؤلف) : وگرنه شود بوم ما کندمند ز اسفندیار آن یل بد پسند. فردوسی. بدپسند آمدست خوی کنیز تو شنیدم که بدپسندی نیز. نظامی. در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنۀ بدبین و بدپسند مباد. حافظ. ، سنه بدحاء، سال فراخ بسیارکشت چنانکه از کشتزارها پس از درو بارهای بسیار بسوی شهر حمل کنند. (از ناظم الاطباء)
کسی که برای کسی بدی پسندد و نیکویی نخواهد. (انجمن آرا) (آنندراج). که بدها پسندد. (یادداشت مؤلف) : وگرنه شود بوم ما کندمند ز اسفندیار آن یل بد پسند. فردوسی. بدپسند آمدست خوی کنیز تو شنیدم که بدپسندی نیز. نظامی. در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنۀ بدبین و بدپسند مباد. حافظ. ، سنه بدحاء، سال فراخ بسیارکشت چنانکه از کشتزارها پس از درو بارهای بسیار بسوی شهر حمل کنند. (از ناظم الاطباء)