دانایی و آگاهی داشتن، گمان کردن، پنداشتن، به حساب آوردن، برای مثال گر از پیوند او فخریت نبود / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری - ۸۲۰) تشخیص دادن، برای مثال شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز روز (سعدی۲ - ۲۰۸) شناختن، توانستن
دانایی و آگاهی داشتن، گمان کردن، پنداشتن، به حساب آوردن، برای مِثال گر از پیوند او فخریت نبوَد / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری - ۸۲۰) تشخیص دادن، برای مِثال شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز روز (سعدی۲ - ۲۰۸) شناختن، توانستن
ناحیه ایست به اتازونی (کنتوکی) ، مساحت آن 5700 هزار گز مربع و دارای 8000 سکنه. کرسی آن برنسویل و غار مشهور به ماموت در این ناحیه است. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان کلمه ادمنسون شود، از شدت گرما بجوش زدن نزدیک گشتن
ناحیه ایست به اتازونی (کنتوکی) ، مساحت آن 5700 هزار گز مربع و دارای 8000 سکنه. کرسی آن برُنسویل و غار مشهور به ماموت در این ناحیه است. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان کلمه ادمنسون شود، از شدت گرما بجوش زدن نزدیک گشتن
جهل. مقابل دانستن. رجوع به دانستن شود، تمیز ناکردن. تشخیص ندادن. فرق ناکردن: حرام را چو ندانستمی همی ز حلال چو سرو قامت من در حریر بود و حلل. ناصرخسرو. به هشیاری می از ساغر توانستم جدا کردن کنون از غایت مستی می از ساغر نمی دانم. عطار. - بازندانستن: پدرم آن بداندیشۀ زودساز نهان ز آشکارت ندانست باز. فردوسی (شاهنامه 377/43)
جهل. مقابل دانستن. رجوع به دانستن شود، تمیز ناکردن. تشخیص ندادن. فرق ناکردن: حرام را چو ندانستمی همی ز حلال چو سرو قامت من در حریر بود و حلل. ناصرخسرو. به هشیاری می از ساغر توانستم جدا کردن کنون از غایت مستی می از ساغر نمی دانم. عطار. - بازندانستن: پدرْم آن بداندیشۀ زودساز نهان ز آشکارت ندانست باز. فردوسی (شاهنامه 377/43)