جهل. مقابل دانستن. رجوع به دانستن شود، تمیز ناکردن. تشخیص ندادن. فرق ناکردن: حرام را چو ندانستمی همی ز حلال چو سرو قامت من در حریر بود و حلل. ناصرخسرو. به هشیاری می از ساغر توانستم جدا کردن کنون از غایت مستی می از ساغر نمی دانم. عطار. - بازندانستن: پدرم آن بداندیشۀ زودساز نهان ز آشکارت ندانست باز. فردوسی (شاهنامه 377/43)