معنی بدوج - جستجوی لغت در جدول جو
بدوج
بئوج
ادامه...
بئوج
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر بدوی
بدوی
بَدوی
ابتدایی مثلاً هیئت بدوی
ادامه...
ابتدایی مثلاً هیئت بدوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
ساکن بادیه، بادیه نشین، صحرانشین مثلاً قبایل بدوی
ادامه...
ساکن بادیه، بادیه نشین، صحرانشین مثلاً قبایل بدوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بدوح
بدوح
در باور قدما، فرشتۀ موکل بر نامه ها و مراسلات. سابقاً بالای نامه ها می نوشتند «یا بدوح»
ادامه...
در باور قدما، فرشتۀ موکل بر نامه ها و مراسلات. سابقاً بالای نامه ها می نوشتند «یا بدوح»
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بدور
بدور
بُدور
بدره ها، کیسه های زر، همیان ها
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
ادامه...
بَدرَه ها، کیسه های زر، همیان ها
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمعِ واژۀ بَدرَه، جمعِ واژۀ بدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بروج
بروج
برج، هشتاد و پنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۲ آیه
ادامه...
برج، هشتاد و پنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۲ آیه
فرهنگ فارسی عمید
ابدوج
(اُ)
ابدوج السرج، نمد آکنده که زیر زین گذارند تا پشت ستور ریش نگردد. (منتهی الارب)
ادامه...
ابدوج السرج، نمد آکنده که زیر زین گذارند تا پشت ستور ریش نگردد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویر بدون
بدون
بغیر، بجز
ادامه...
بغیر، بجز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بدور
بدور
پرماهی شب های پرماه پیشی گرفتن
ادامه...
پرماهی شب های پرماه پیشی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بدوح
بدوح
بریدن ودریدن، شکافتن یا به معنی فضا یا سرزمین وسیع
ادامه...
بریدن ودریدن، شکافتن یا به معنی فضا یا سرزمین وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بدوه
بدوه
کناره رود رود کنار
ادامه...
کناره رود رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بدوی
بدوی
ابتدائی، آغازی
ادامه...
ابتدائی، آغازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بژوج
بژوج
پیدا کردن و بهم رسانیدن
ادامه...
پیدا کردن و بهم رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بروج
بروج
جمع برج، دژها کوشک ها، آبام ها اختران جمع برج
ادامه...
جمع برج، دژها کوشک ها، آبام ها اختران جمع برج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بدوی
بدوی
((بَ دَ))
بیابانی
ادامه...
بیابانی
فرهنگ فارسی معین
تصویر بدوی
بدوی
ابتدایی، آغازی
ادامه...
ابتدایی، آغازی
فرهنگ فارسی معین
تصویر بدون
بدون
((بِ نِ))
فاقد، بی بهره، بی (نشانه فقدان یا نبودن)
ادامه...
فاقد، بی بهره، بی (نشانه فقدان یا نبودن)
فرهنگ فارسی معین
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
Dowdy
ادامه...
Dowdy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
négligé
ادامه...
négligé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
ungepflegt
ادامه...
ungepflegt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
неохайний
ادامه...
неохайний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
zaniedbany
ادامه...
zaniedbany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
破旧的
ادامه...
破旧的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
desleixado
ادامه...
desleixado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
trasandato
ادامه...
trasandato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
desaliñado
ادامه...
desaliñado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
неопрятный
ادامه...
неопрятный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
slordig
ادامه...
slordig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
ไม่เป็นระเบียบ
ادامه...
ไม่เป็นระเบียบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
tidak teratur
ادامه...
tidak teratur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
अस्तबल जैसा
ادامه...
अस्तबल जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
מוזנח
ادامه...
מוזנח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
だらしない
ادامه...
だらしない
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
단정하지 않은
ادامه...
단정하지 않은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویر بدوی
بدوی
بَدَوی
dağınık
ادامه...
dağınık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی