- بدلحاظ
- گستاخ، بیشرم، زشت
معنی بدلحاظ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد برخورد بی حیا بی ادب بی شرم گستاخ پررو، زشت ناپسند
به انگیزی بموجب از نظر بملاحظهء. توضیح لازم الاضافه است
پراشیده
از دید
به انگیزی
اسب سرکش، بددهنه وسخت سر، مقابل خوش لگام
بد لگام (لجام تازی شده لگام پارسی است) سرکش
اسبی که دهنه قبول نکند، اسب سرکش، نافرمان، کنایه از گردن کش، یاغی
بدروز وبدبخت، کسی که حالش بدباشد
اندون چشم، باطن چشم
لحظ ها، از گوشۀ چشم به چیزی نگریستن، جمع واژۀ لحظ
بیمار، غمگین، بدبخت
دیدگاه
جمع بدیل، والایان جمع بدل بدیل شریفان کریمان، جمع بدل بدیل شریفان کریمان
بدیل، مردمان شریف و کریم
نگرش، ملاحظه، مراقب بودن، به گوشۀ چشم نگریستن، گوشۀ چشم
ملاحظه، دیدن، نگاه داشتن به چشم چیزی را