جدول جو
جدول جو

معنی بدلاء

بدلاء((بُ دَ))
جمع بدل، بدیل، شریفان، کریمان
تصویری از بدلاء
تصویر بدلاء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بدلاء

بدلاء

بدلاء
جَمعِ واژۀ بدیل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

بدخاء

بدخاء
جَمعِ واژۀ بدیخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به بدیخ شود
لغت نامه دهخدا

بدحاء

بدحاء
زنی که گرداگرد فرج وی فراخ باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

بخلاء

بخلاء
جَمعِ واژۀ بخیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زفتان. (یادداشت مؤلف) : چشمهای بخلاء در مغاک افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 325). و رجوع به بخیل شود
لغت نامه دهخدا

ادلاء

ادلاء
بچاه فرو رها کردن دلو. (منتهی الارب). دلو فروگذاشتن یعنی آویختن. (زوزنی). فروگذاشتن دلو. (تاج المصادر بیهقی) :
ولیکن اَدْل ِ دلوَک فی الدلاء.
، حمله بردن. حمله کردن، استوار شدن بکسی. (تاج المصادر بیهقی). اعتماد کردن بر کسی. (منتهی الارب) ، وسیله جستن، گستاخی و جرأت کردن بر... دلیری کردن بر.، گرفتن قرن و حریف خود را از بالا، ادلال بازی، گرفتن باز صید خود را از بالا، ادلال ذئب، گرگین شدن گرگ و لاغر شدن او، ادلال بمحبت، از حد گذشتن در دوستی
لغت نامه دهخدا