جدول جو
جدول جو

معنی بدرهی - جستجوی لغت در جدول جو

بدرهی
(بَ رَ)
بدراهی. بدعملی. بدکرداری. گمراهی:
که گفتند جاسوس بدگوهرید
به جاسوسی و بدرهی اندرید.
شمسی (یوسف وزلیخا).
ز ما دیده ای زشتی و بدرهی
چه گوییم دانی و خود آگهی.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدراهی
تصویر بدراهی
بدراه بودن، به راه خطا رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
واضح، آشکار، در فلسفه ویژگی آنچه دانستن آن محتاج تفکر نباشد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ری یَ)
نام سال دوم هجرت رسول صلوات اﷲعلیه بمدینه و آن مطابق با سال پانزدهم بعثت است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ ری یَ)
از نقود قدیمی تاآخر عهد عباسیان است. بغلیّه. و بدریه از آن سبب گویند که اعراب آن را در بدره (پوست بزغاله) می نهادند و در هر بدره مبلغ معینی می گذاشتند: برخی هزار، برخی ده هزار و برخی دیگر هفت هزار دینار و از همین جاست که بدره به همه این معانی بکار رفته است. و بعضی از بکار بردن بغلیه بسبب قبح لفظ و معنی آن خودداری کنند. (از نقودالعربیه ص 144). و رجوع به بدره شود
لغت نامه دهخدا
(بَ هی ی)
منسوب به بدیهه. ناگهانی. (ناظم الاطباء). مرتجل. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بدطینتی. بدذاتی. بدخواهی. پستی. خواری. (ناظم الاطباء). بداصلی. بدگوهری. بدنژادی:
پادشاهان جهان از بدرگی
بو نبردند از شراب بندگی.
مولوی.
توان کرد با ناکسان بدرگی
ولیکن نیاید ز مردم سگی.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدراهی
تصویر بدراهی
گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
ناگهانی، آشکار، واضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدرگی
تصویر بدرگی
بد طینتی بد ذاتی بد اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرهی
تصویر بیرهی
ضلالت، گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
((بَ))
روشن، آشکار، آن چه که عقل برای پذیرفتنش نیاز به استدلال ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
روشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
بوضوحٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
Axiomatic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
axiomatique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
公理的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
بدیہی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
নির্ধারিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
axiomatiki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
aksiyomatik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
공리적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
aksiomatik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
אקסיומטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
स्वाभाविक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
เกี่ยวกับอุปกรณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
axiomaatisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
assiomatico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
axiomático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
公理的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
aksjomatyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
аксіоматичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
axiomatisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
аксиоматический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدیهی
تصویر بدیهی
axiomático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی