بدراهی. بدعملی. بدکرداری. گمراهی: که گفتند جاسوس بدگوهرید به جاسوسی و بدرهی اندرید. شمسی (یوسف وزلیخا). ز ما دیده ای زشتی و بدرهی چه گوییم دانی و خود آگهی. شمسی (یوسف و زلیخا)
بدراهی. بدعملی. بدکرداری. گمراهی: که گفتند جاسوس بدگوهرید به جاسوسی و بدرهی اندرید. شمسی (یوسف وزلیخا). ز ما دیده ای زشتی و بدرهی چه گوییم دانی و خود آگهی. شمسی (یوسف و زلیخا)
از نقود قدیمی تاآخر عهد عباسیان است. بغلیّه. و بدریه از آن سبب گویند که اعراب آن را در بدره (پوست بزغاله) می نهادند و در هر بدره مبلغ معینی می گذاشتند: برخی هزار، برخی ده هزار و برخی دیگر هفت هزار دینار و از همین جاست که بدره به همه این معانی بکار رفته است. و بعضی از بکار بردن بغلیه بسبب قبح لفظ و معنی آن خودداری کنند. (از نقودالعربیه ص 144). و رجوع به بدره شود
از نقود قدیمی تاآخر عهد عباسیان است. بَغْلیّه. و بدریه از آن سبب گویند که اعراب آن را در بدره (پوست بزغاله) می نهادند و در هر بدره مبلغ معینی می گذاشتند: برخی هزار، برخی ده هزار و برخی دیگر هفت هزار دینار و از همین جاست که بدره به همه این معانی بکار رفته است. و بعضی از بکار بردن بغلیه بسبب قبح لفظ و معنی آن خودداری کنند. (از نقودالعربیه ص 144). و رجوع به بدره شود
بدطینتی. بدذاتی. بدخواهی. پستی. خواری. (ناظم الاطباء). بداصلی. بدگوهری. بدنژادی: پادشاهان جهان از بدرگی بو نبردند از شراب بندگی. مولوی. توان کرد با ناکسان بدرگی ولیکن نیاید ز مردم سگی. سعدی (بوستان)
بدطینتی. بدذاتی. بدخواهی. پستی. خواری. (ناظم الاطباء). بداصلی. بدگوهری. بدنژادی: پادشاهان جهان از بدرگی بو نبردند از شراب بندگی. مولوی. توان کرد با ناکسان بدرگی ولیکن نیاید ز مردم سگی. سعدی (بوستان)