جدول جو
جدول جو

معنی بددوخت - جستجوی لغت در جدول جو

بددوخت
(بَ)
که بد دوخته شده باشد: جامۀ بددوخت. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیدخت
تصویر بیدخت
(دخترانه)
نام ستاره زهره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهدخت
تصویر بهدخت
(دخترانه)
دختر خوب و نیکو، مرکب از به (بهتر، خوبتر) + دخت (دختر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدساخت
تصویر بدساخت
بدساخته، بدساخته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدریخت
تصویر بدریخت
بدشکل، بدهیکل، زشت اندام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدبخت
تصویر بدبخت
بداختر، شوربخت، تیره بخت، نگون بخت، بی طالع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغدخت
تصویر بغدخت
زهره، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بیدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بداوت
تصویر بداوت
صحرانشینی، بادیه گردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیدخت
تصویر بیدخت
زهره، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بغدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
از بیدوده عربی، هلاک شدن. رجوع به بیدوده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شکایت و شهرت و آوازه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بد ساخته شده. نیکو ساخته نشده. بدساز. (ناظم الاطباء) ، آبی ساختن چاه را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). احداث کردن چاه. به آب رسیدن چاه کن وآب بیرون آوردن. استنباط. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ)
مرکّب از: بی + دولت، بدبخت و بی نصیب. دارای نکبت. (ناظم الاطباء)، بی اقبال. مقابل بختیار. مقابل صاحب دولت. بخت برگشته. رجوع به دولت شود:
تاک رز راگفت ای دختر بیدولت
این شکم چیست چو پشت و شکم خربت.
منوچهری.
که از بیدولتان بگریز چون تیر
سرا در کوی صاحبدولتان گیر.
نظامی.
نخواهم نقش بیدولت نمودن
من و دولت بهم خواهیم بودن.
نظامی.
و چنانک رسم بیدولتان باشد رای پیرانۀ پسر را بازیچۀ کودکانه می شمرد. (جهانگشای جوینی)،
بعد از خدای هرچه پرستند هیچ نیست
بیدولت آنکه بر همه هیچ اختیار کرد.
سعدی.
بیدولت اگر مسجد آدینه بسازد
یا طاق فرود آید و یا قبله کج آید.
؟
، بی هنر. (ناظم الاطباء) :
نیست دل را با هوسهای جهان در سینه جا
شد چو بیدولت پسر از خانه بیرون کردنیست.
واعظ قزوینی (از آنندراج)،
، کنایه از ناقابل و بدوضع. (آنندراج)، فقیر:
گاه با بیدولتان از خاک وخس بستر کنیم
گاه با ارباب دولت نقش شادروان شویم.
سنائی.
- بی دولتانه، که مقرون به دولت نیست.
- سخن بی دولتانه، سخن که از ادب و هنر بهره ندارد: هولاکوخان از سخنان بی دولتانۀ او برآشفت... (تاریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ تَ)
اندوختن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بدخلق. کج خلق. بدادا. نچسب. تلخ. دیرپیوند. آنکه دیر مأنوس و مألوف شود. آنکه برای بازی و مزاح با دوستان همراهی نکند. آنکه با مردمان کم آمیزد. آنکه با دوستان مرافقت نکند. آنکه بملاطفت نرم و مهربان نشود. (از یادداشتهای مؤلف) ، بدمزاج. تندخوی. کژخلق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لُ آ)
بد داشتن. بدرفتاری. در رنج نگهداری کردن. ناآسوده و ناراحت نگه داشتن کسی را:
ناداشته وخوار بماند از تو غریبت
بدداشت غریبان نبود سیرت احرار.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 193).
نگفت هرچند خداوند در باب خواجه سخت متغیر است و در بدداشت او پیغامهای جزم داده اما در میانه آن مرد پوشیده گفته است که نباید به جان او آسیبی رسد. (آثار الوزراء عقیلی).
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ سَ)
دوختن در تمام معانی.
- چشم کسی بردوختن، اغفال کردن وی:
او چه کرد آنجا که تو آموختی
چشم ما از مکر خود بردوختی.
مولوی.
- دیده بردوختن، چشم پوشیدن. نظر برگرفتن:
بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیدۀ من بر رخ زیبای تو باز است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از بداوت
تصویر بداوت
صحرا نشینی، بادیه نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدخت
تصویر بیدخت
ستاره زهره ناهید
فرهنگ لغت هوشیار
بد اختر بی طالع بی اقبال شور بخت مقابل خوشبخت نیکبخت سعید سعادتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد بخت
تصویر بد بخت
بی نصیب، سیاه روز، تیره بخت، فلک زده، بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدریخت
تصویر بدریخت
بدقیافه، زشت، دارای وضع ظاهری ناخوشایند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدویت
تصویر بدویت
((بَ دَ یَّ))
بادیه نشینی، بیابان گردی، عقب ماندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیدخت
تصویر بیدخت
((بِ دُ))
سیاره زهره، ناهید
فرهنگ فارسی معین
بدترکیب، بدشکل، بدقیافه، بدگل، زشت، زشت رو
متضاد: چشم نواز، خوش ریخت، خوش قیافه، قشنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بدبخت
تصویر بدبخت
Down-And-Out, Unfortunate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بدهنگام، ناگهان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بدبخت
تصویر بدبخت
обездоленный , несчастный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدبخت
تصویر بدبخت
mittellos, unglücklich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدبخت
تصویر بدبخت
бездомний , нещасний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدبخت
تصویر بدبخت
bezdomny, nieszczęśliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدبخت
تصویر بدبخت
一贫如洗的 , 不幸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدبخت
تصویر بدبخت
desamparado, infeliz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدبخت
تصویر بدبخت
senza casa, sfortunato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی