جدول جو
جدول جو

معنی بددهان - جستجوی لغت در جدول جو

بددهان
کسی که به دیگران دشنام بدهد و ناسزا بگوید، بدزبان، ناسزاگو
تصویری از بددهان
تصویر بددهان
فرهنگ فارسی عمید
بددهان
(بَدْ، دَ)
بددهن. رجوع به بددهن شود
لغت نامه دهخدا
بددهان
بددهن، بدزبان، سگ زبان، بدحرف، فحاش، ناسزاگو، هتاک، بدفحش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بودیان
تصویر بودیان
(پسرانه)
نام یکی از قبایل ماد (نگارش کردی: بودیان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدسگان
تصویر بدسگان
گیاهی با ساقه های باریک، دراز و زرد رنگ که معمولاً در نیزارها و آب های ایستاده می روید، عشقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب دهان
تصویر آب دهان
آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، خدو، بفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدنشان
تصویر بدنشان
دارای صفات بد، بداصل، بدکار، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادبان
تصویر بادبان
پرده ای که در کشتی بادی نصب می کنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی، خیمۀ کشتی، شراع، گریبان، سرآستین
بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدنهاد
تصویر بدنهاد
بدسرشت، بدبنیاد، بدطینت، نانجیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بددهنه
تصویر بددهنه
اسبی که دهنه قبول نکند، بدلگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادران
تصویر بادران
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدسغان
تصویر بدسغان
بدسگان، گیاهی با ساقه های باریک، دراز و زرد رنگ که معمولاً در نیزارها و آب های ایستاده می روید، عشقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بددهانی
تصویر بددهانی
بددهان بودن
فرهنگ فارسی عمید
(بَدْ، دَ هََ)
آنکه بیشتر دشنام گوید. بدزبان. پلیدزبان. زشت گوی. (یادداشت مؤلف). فحش دهنده. ناسزاگوینده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بندگان
تصویر بندگان
جمع بنده. بنده ها، در خطاب شفاهی و کتبی به شاه: (بندگان اعلی حضرت همایونی) گویند و نویسند. یا بندگان اشرف. در خطاب به شاه و امیر بکار برده میشده
فرهنگ لغت هوشیار
بزاق، بصاق، خیو، به تعبیر آب دهان برای چیزی رفتن، خواهان وآرزومند آن بودن، بزاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دهان
تصویر بد دهان
فحش دهنده نا سزا گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بددهن
تصویر بددهن
دشنام گوی، ناسزاگوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدسغان
تصویر بدسغان
نیلوفر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدسگان
تصویر بدسگان
نیلوفر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدشغان
تصویر بدشغان
نیلوفر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدشگان
تصویر بدشگان
نیلوفر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدگمان
تصویر بدگمان
سوءظن دار، بدخیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنشان
تصویر بدنشان
بدکار، بداصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنهاد
تصویر بدنهاد
نا نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگان
تصویر بادگان
حافظ و حفظ کننده، خزینه دار، پاسبان گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست رازیانه و آن دارای انواع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادران
تصویر بادران
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدهان
تصویر ازدهان
شتاب در رفتن، به زور تو رفتن، گزافه گفتن، درستگویی، دشمنی ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دهانی
تصویر بد دهانی
عمل بد دهن فحش ناسزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دهن
تصویر بد دهن
فحش دهنده نا سزا گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدهان
تصویر آبدهان
آنکه سر نگاه نتواند داشت کسی که راز نگاه ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبان
تصویر بادبان
پرده ای است که بر تیر کشتی می بندند، خیمه کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدگمان
تصویر بدگمان
مشکوک
فرهنگ واژه فارسی سره
دشنام، سب، سخط، فحش، ناسزا، بددهنی، ناسزاگویی، دشنام گویی، فحاشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد