- بدخور
- کسی که دارو را بزحمت و اکراه خورد، دارویی که بواسطه طعم تلخ و بد مزگی با کراه خورده شود
معنی بدخور - جستجوی لغت در جدول جو
- بدخور
- دارویی که به واسطۀ تلخی و بدمزگی به اکراه و سختی خورده شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیم خورده آب چهار پایان
شریک، بهره ور
بهره ور، بهره بر، شریک، انباز
تندخو، زشت خوی
هر چیزی که برنگ خاکستر باشد
پرماهی شب های پرماه پیشی گرفتن
بی ادب وتند خو
بدخلق، تندخو، بی ادب، بدخیم
دارای اشتهای زیاد برای غذا، با اشتها، پرخور
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
بدره ها، کیسه های زر، همیان ها
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
رنگ خاکستری سیر، تیره رنگ، هر چیزی که به رنگ خاکستر باشد
بخار آب گرم، در پزشکی دارویی که آن را جوشانده و بخارش را استنشاق می کنند، هر مادۀ صمغی که آن را برای ایجاد بوی خوش در آتش می ریزند
بخور مریم: در علم زیست شناسی گل نگون سار
بخور مریم: در علم زیست شناسی گل نگون سار
((بِ یا بُ))
فرهنگ فارسی معین
هر ماده ای که در آتش ریزندو بوی خوش دهد، صمغ درخت روم که بخور آن خوشبو است، در فارسی، هر دارویی که جوشانده و بخار آن استشمام گردد، بخار آب گرم یا داروی جوشانده که برای مرطوب کردن و ضدعفونی کردن هوا مورد استفاده
کسی که خوراک های بد و نامطبوع بخورد، بدخورش