جدول جو
جدول جو

معنی بدخور

بدخور
(گَ)
کسی که دوا را بزحمت و اکراه خورد. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از مردن. درگذشتن:
بدین بزرگی قدر و به عزّ و جاه و شرف
به سال شصت وسه شد او ازین دیار بدر.
ناصرخسرو.
- بدرگشتن، بیرون رفتن:
بتنگی دل، غم نگردد بدر
برین نیست پیکار با دادگر.
فردوسی.
رجوع به بدر آمدن و بدر کردن شود
لغت نامه دهخدا