جدول جو
جدول جو

معنی بدتن - جستجوی لغت در جدول جو

بدتن
(بَ تَ)
زشت. قبیح. مکروه. (از ولف). بدنهاد. نامیمون. بدنفس. (یادداشت مؤلف) :
بدو گفت کای بدتن و بدکنش
فریبنده مرد از در سرزنش.
فردوسی.
ز پور سیاوش برآشفت سخت
بدو گفت کای بدتن شوربخت.
فردوسی.
برادرکش و بدتن و شاه کش
بداندیش و بدنام و شوریده هش.
فردوسی، لعل. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ شعوری) :
نگردد چو یاقوت هرگز بدخشی
ز سنگ سیه چون عقیق یمانی.
فرخی.
همی تا یکباره بیرون نیاید
بدخشی و پیروزه و زر کانی.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدمن
تصویر بدمن
ضد قهرمان یا آنتاگونیست (Antagonist) یا بدمن در ادبیات، سینما و داستان ها شخصیتی است که در برابر شخصیت اصلی یا قهرمان داستان، به عنوان دشمن یا مخالف قرار دارد. نقش آنتاگونیست در داستان بسیار مهم است زیرا با تضاد و تقابل با شخصیت اصلی، در جریان داستان تنش و درام را افزایش می دهد و به پیچیده تر شدن داستان کمک می کند.
ویژگی های آنتاگونیست می تواند شامل موارد زیر باشد:
1. اهداف متفاوت : آنتاگونیست معمولاً اهداف و ارزش هایی دارد که با شخصیت اصلی در تضاد است. این اهداف می توانند اقتصادی، اجتماعی، سیاسی یا حتی فلسفی باشند.
2. موانع و مشکلات : آنتاگونیست معمولاً برای شخصیت اصلی مانع ها و مشکلاتی ایجاد می کند که او را از رسیدن به هدفش باز می دارد.
3. شخصیت پیچیده : گاهی آنتاگونیست ها شخصیت های پیچیده ای هستند که باعث می شوند تا تمایز بین خوبی و بدی در داستان مبهم باقی بماند.
4. تغییرات شخصیتی : بعضی از آنتاگونیست ها توانایی تحول و تغییر شخصیتی دارند که به داستان ابعاد عمیق تری می بخشد.
5. مهارت ها و قدرت ها : برخی آنتاگونیست ها قدرت ها یا مهارت های خاصی دارند که او را به یک تهدید واقعی برای شخصیت اصلی تبدیل می کند.
نمونه های معروفی از آنتاگونیست ها در ادبیات و سینما شامل کاراکترهایی همچون دارت ویدر از `Star Wars`، جوکر از `The Dark Knight`، استفانو دی مارتینو از `The Godfather`، و سارون از `The Lion King` می شوند. این شخصیت ها با ویژگی های خود، داستان را به غنا و تنوع می بخشند و به خواننده یا تماشاگر امکان می دهند با داستان همراهی کنند و در تضادات و تکاملات شخصیتی شرکت کنند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از برتن
تصویر برتن
خودبین، متکبر، برای مثال زن مسکین فروتن، مرد برتن / کمان سرکشی آهخته بر زن (فخرالدین اسعد - ۱۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستن
تصویر بستن
چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن
سفت شدن
افسردن
منجمد شدن، منجمد ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تَ)
دیوانگی. جنون. (از ولف) :
بپوشند پیراهن بدتنی
ببالند با کیش آهرمنی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بستن
تصویر بستن
چیزی را در بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بختن
تصویر بختن
رهائی بخشیدن، نجات دادن، رستگاری بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتن
تصویر برتن
مغرور، متکبر، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدین
تصویر بدین
تناور تنومند به این: بدین صفت بدین شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدون
تصویر بدون
بغیر، بجز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدان
تصویر بدان
به آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدون
تصویر بدون
((بِ نِ))
فاقد، بی بهره، بی (نشانه فقدان یا نبودن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بستن
تصویر بستن
((بَ تَ))
به بند کشیدن، منجمد کردن، نقاشی کردن، منجمد شدن، مغلوب کردن، نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بستن
تصویر بستن
انعقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
Worse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بستن
تصویر بستن
Close, Shut, Bind, Clasp, Closing, Fasten, Ligation, Strap, Tie, Wrap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
pire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بستن
تصویر بستن
lier, attacher, fermer, fermeture, ligature, envelopper
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
pior
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بستن
تصویر بستن
atar, abrochar, cerrar, cierre, ligadura, envolver
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
peor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بستن
تصویر بستن
legare, allacciare, chiudere, chiusura, legatura, avvolgere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
peggiore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بستن
تصویر بستن
amarrar, abotoar, fechar, fechamento, apertar, ligadura, embrulhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
хуже
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بستن
تصویر بستن
绑定 , 扣 , 关闭 , 系 , 连接 , 关 , 系上 , 包裹
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
更糟的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بستن
تصویر بستن
wiązać, zapinać, zamknąć, zamknięcie, zapiąć, wiązanie, zamykać, przywiązywać, zawijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
gorszy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
гірше
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بستن
تصویر بستن
зв'язувати , застібати , закрити , закриття , з'єднання , закривати , прив'язати , загорнути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
schlechter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بستن
تصویر بستن
binden, schließen, Schließung, befestigen, Ligatur, festbinden, einwickeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بستن
تصویر بستن
связывать , застегивать , закрыть , закрытие , связывание , закрывать , привязать , завернуть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدتر
تصویر بدتر
slechter
دیکشنری فارسی به هلندی