جدول جو
جدول جو

معنی بدآیین - جستجوی لغت در جدول جو

بدآیین
بدکیش، گمراه، ملحد
تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
فرهنگ فارسی عمید
بدآیین
(بَ)
گمراه. بداخلاق. بدخوی کافر. زشت رفتار:
هم آنگه به بیژن رسید آگهی
که آمد بدست آن بدآیین رهی.
فردوسی.
شوی کار دیو بدآیین کنی
پس آنگاه بر دیو نفرین کنی.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
بدآیین
بد اخلاق، بدخوی وکافر
تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
فرهنگ لغت هوشیار
بدآیین
بددین، بدکیش، گمراه، لامذهب، ملحد
متضاد: نیک آیین، بهدین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به آیین
تصویر به آیین
(دخترانه)
دارای آیین بهتر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برآلین
تصویر برآلین
(پسرانه)
نام گیاهی خوشبو است که مصرف طبی دارد (نگارش کردی: بهرزان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
بدگمانی، بدبین بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدگزین
تصویر بدگزین
آنکه چیز بدی را بگزیند، هر چیز بد که کسی برگزیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوآیین
تصویر نوآیین
نوپدید آمده، نوباوه، زیبا، آراسته، بدیع، برای مثال نوای تو ای خوب ترک نوآیین / درآورد در کار من بینوایی (منوچهری - ۱۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از به آیین
تصویر به آیین
آیین نیکو، کسی که دین و آیین خوب دارد
فرهنگ فارسی عمید
لاتینی کور کبود از ازدوها صمغی است سیاه مایل بسرخی مشهور به مقل ازرق. در طب قدیم مورد استعمال داشته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوآیین
تصویر نوآیین
زیبا، آراسته، نوپدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
عیبجوئی کردن، سوءدر امور نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بددینی
تصویر بددینی
بد مذهبی بد کیشی الحاد مقابل بهدینی خوش کیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد یمن
تصویر بد یمن
بد شگون نافرخنده شوم نامبارک نحس مقابل خوش یمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به آیین
تصویر به آیین
نیک سیرت، نیک خصلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد آیین
تصویر بد آیین
بد مذهب. بد کیش، گمراه، بد اخلاق مقابل نیک آیین
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در امری یا در همه امور بنظر سوء ظن نگرد مقابل خوش بین، آنکه جهان آفرینش را پر از یاء س و حرمان و بدبختی داند مقابل خوش بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بآیین
تصویر بآیین
((بِ))
کامل، نیکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به آیین
تصویر به آیین
مرسوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
Worst
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
Cynicism
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دریدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
худший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
цинизм
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
schlechteste
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
Zynismus
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
найгірший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
цинізм
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
najgorszy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
cynizm
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
最糟的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
玩世不恭
دیکشنری فارسی به چینی