- بد
- زشت، ناپسند
معنی بد - جستجوی لغت در جدول جو
- بد
- دارای عیب و نقص، با کیفیت پایین، نامرغوب مثلاً هوای بد، اخلاق بد
به طور نامناسب و زشت مثلاً همیشه بد لباس می پوشد
به سختی، به دشواری
شر، بدی
صاحب، سرور، دارنده
پسوند متصل به واژه به معنای خداوند مثلاً باربد، سپهبد، کهبد، موبد، هیربد
- بد ((بُ دّ))
- چاره، گریز
- بد ((بَ))
- زشت، ناپسند
- بد ((بَ یا بُ))
- مهتر، سرور بزرگ، دارنده، صاحب، خداوند مانند، سپهبد
- بد
- چاره، گزیر، عوض
جدایی
بت خانه
بت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، فغ، آیبک، ژون، ایبک، طاغوت، صنم، بغ، شمسه، جبت، وثن
لابد: ناچار، ناگزیر
- بد
- Bad, Lousy, Nasty
- بد
- плохой , паршивый , противный
- بد
- schlecht, miserabel, ekelhaft
- بد
- поганий , огидний
- بد
- zły, kiepski, obrzydliwy
- بد
- 坏的 , 糟糕的 , 恶心的
- بد
- ruim, péssimo, desagradável
- بد
- cattivo, pessimo, disgustoso
- بد
- malo, pésimo, desagradable
- بد
- mauvais, médiocre, dégoûtant
- بد
- slecht, beroerd, walgelijk
- بد
- แย่ , น่ารังเกียจ
- بد
- buruk, jijik
- بد
- يشوّه , تشوّهٌ , تشوّهٌ
- بد
- बुरा , घटिया , घृणित
- بد
- רע , גרוע , מְגֻעָל
- بد
- 悪い , ひどい , いやな
- بد
- 나쁜 , 형편없는 , 불쾌한
- بد
- kötü, berbat, iğrenç
- بد
- mbaya, chafu
- بد
- খারাপ , ঘৃণ্য
- بد
- برا , خراب , بد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به این ترتیب، خلاصه اینکه
بدین طریق
دین، قرض
مدیون، مقروض
سوء شهرت، تهمت
سوءظن
مشکوک