معنی بد بد چاره، گزیر، عوضجداییبت خانهبت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، فغ، آیبک، ژون، ایبک، طاغوت، صنم، بغ، شمسه، جبت، وثنلابد: ناچار، ناگزیر تصویر بد فرهنگ فارسی عمید