جدول جو
جدول جو

معنی بخش - جستجوی لغت در جدول جو

بخش
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
تصویری از بخش
تصویر بخش
فرهنگ واژه فارسی سره
بخش
سهم، قسم، قسمت، پاره، حصه، قسط، نصیب، بهره
تصویری از بخش
تصویر بخش
فرهنگ لغت هوشیار
بخش
بهره، حصه، نصیب، قسمت، واحدی از یک سازمان که کار ویژه ای را بر عهده دارد مثلاً بخش امور مالی،
قسمتی از یک کتاب، مقاله، جزوه و مانند آنکه دارای استقلال نسبی است،
در ریاضیات تقسیم، قسمتی از یک شهرستان که از چند دهستان تشکیل شود،
قسمتی از یک شهر که دارای نوعی همگونی واحد است مثلاً بخش مرفه نشین،
در علم زبانشناسی یک واحد صوتی مرکب از یک حرف صدادار و یک یا چند حرف صامت، هجا، سیلاب، پسوند متصل به واژه به معنای
بخشنده مثلاً جان بخش، آزادی بخش، بن مضارع بخشیدن، سرنوشت
بخش کردن: قسمت کردن، بهره بهره کردن، تقسیم
تصویری از بخش
تصویر بخش
فرهنگ فارسی عمید
بخش
((بَ))
قسمت، بهره، تقسیم، در تقسیمات کشوری، از شهر کوچکتر و از ده بزرگتر که شامل چند روستا می شود، چند کشتی جنگی که تحت فرماندهی یک تن باشد، اسکادران، واحدی از یک سازمان که کار ویژه ای را بر عهده دارد
تصویری از بخش
تصویر بخش
فرهنگ فارسی معین
بخش
Segment, Portion, Section
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بخش
часть , раздел , сегмент
دیکشنری فارسی به روسی
بخش
Teil, Abschnitt, Segment
دیکشنری فارسی به آلمانی
بخش
частина , розділ , сегмент
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بخش
część, sekcja, segment
دیکشنری فارسی به لهستانی
بخش
部分 , 段
دیکشنری فارسی به چینی
بخش
porção, seção, segmento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بخش
porzione, sezione, segmento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بخش
porción, sección, segmento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بخش
portion, section, segment
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بخش
portie, sectie, segment
دیکشنری فارسی به هلندی
بخش
ส่วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
بخش
bagian, segmen
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بخش
خبيثٌ , شرٌّ , حقدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
بخش
हिस्सा , भाग , खंड
دیکشنری فارسی به هندی
بخش
חֵלֶק , חלק , קטע
دیکشنری فارسی به عبری
بخش
部分 , セクション , セグメント
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بخش
부분 , 섹션 , 세그먼트
دیکشنری فارسی به کره ای
بخش
bölüm, segment
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بخش
sehemu, kifungu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بخش
অংশ , সেগমেন্ট
دیکشنری فارسی به بنگالی
بخش
حصہ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخشش
تصویر بخشش
عفو، اعطا، تقسیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخشی
تصویر بخشی
ناظر خرج، رئیس خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
داد، دهش، عطا، انعام، عطیه، بخشندگی، کرم، جود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشا
تصویر بخشا
بخشاینده وبخشش کننده، عطا کننده وانعام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشا
تصویر بخشا
بخشودن، بخشاینده، بخشنده، عطا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخشه
تصویر بخشه
مؤنث واژۀ بخش، بهره، حصه، نصیب، قسمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
((بَ ش ِ))
داد، دهش، انعام، تقدیر، سرنوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخشی
تصویر بخشی
روحانی بودایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
بذل مال، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، بذل، اعطا، احسان، عطیّه، جدوا، داشاد، داشات، داشن، دهشت، منحت، داد و دهش، جود، سماحت، فغیاز، برمغاز، بغیاز، صفد، عتق
فرهنگ فارسی عمید