جدول جو
جدول جو

معنی بخش - جستجوی لغت در جدول جو

بخش
بهره، حصه، نصیب، قسمت، واحدی از یک سازمان که کار ویژه ای را بر عهده دارد مثلاً بخش امور مالی،
قسمتی از یک کتاب، مقاله، جزوه و مانند آنکه دارای استقلال نسبی است،
در ریاضیات تقسیم، قسمتی از یک شهرستان که از چند دهستان تشکیل شود،
قسمتی از یک شهر که دارای نوعی همگونی واحد است مثلاً بخش مرفه نشین،
در علم زبانشناسی یک واحد صوتی مرکب از یک حرف صدادار و یک یا چند حرف صامت، هجا، سیلاب، پسوند متصل به واژه به معنای
بخشنده مثلاً جان بخش، آزادی بخش، بن مضارع بخشیدن، سرنوشت
بخش کردن: قسمت کردن، بهره بهره کردن، تقسیم
تصویری از بخش
تصویر بخش
فرهنگ فارسی عمید
بخش
(اِ تِءْ)
سوراخ کردن. گود کردن. نفوذ کردن. (از دزی ج 1 ص 55)
لغت نامه دهخدا
بخش
(بَ)
حصه و بهره. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب. (ناظم الاطباء). حصۀ مردم و قسمت. برخ. بهر. بهره. (از شرفنامۀ منیری). حصه و نصیب. (غیاث اللغات). سهم. قسم. قسمت. رسد. جزء. پاره. بعض. قطعه. حصه. قسط. نصیب. نصیبه. شقص. حظ. تیر. لخت. بهر. بهره. (از یادداشتهای مؤلف) :
ز آهو همان کش سپید است موی
چنین بودبخش تو ای نامجوی.
فردوسی.
همان بخش ایرج از ایران زمین
که دادش فریدون باآفرین.
فردوسی.
ز جیحون همی تا سر مرز تور
از آن بخش گیتی ز نزدیک و دور.
فردوسی.
این همی گوید بخش تو چه آمد بنمای
آن همی گوید قسم توچه آمد بشمر.
فرخی.
باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی
هر بخش او همی چو جهانیست مستقیم
هر هندسی ازو چو سپهریست مستوی.
فرخی.
که زد پرگاراین گنبد که پرداخت
بهفت و دو و ده بخش مدور.
ناصرخسرو.
از آن وقت باز عادت شد که دو بخش مردان را بود و یک بخش زنان راو همچنین بود تا روز قیامت. (قصص الانبیاء ص 24). و ازآن پادشاهزادگان کی با او بودند هر قومی را سری کردو یک بخش خویشتن را جدا کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 80). هر سال آفتاب را بدوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز. (نوروزنامه). کمان را از صورت بخشهاء فلک برداشته اند. (نوروزنامه). و باز به تضعیف بررفته اند تا بشانزده، هر خانه ای به سه بخش. (نوروزنامه).
داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام
حصه و حظ و نصیب و قسم و بخش و بهر و تیر.
سوزنی.
انده دنیا مخور ای خواجه خیز
گر تو خوری بخش نظامی بریز.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
بخش
(بَ / بُ)
ج، بخوش، ابخاش. سوراخ. حلقۀطناب. حفره (سوراخی در زمین). (از دزی ج 1 ص 55) ، درخوربخشش. اهل بخشش. معتاد به بخشش. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بخش
سهم، قسم، قسمت، پاره، حصه، قسط، نصیب، بهره
تصویری از بخش
تصویر بخش
فرهنگ لغت هوشیار
بخش
((بَ))
قسمت، بهره، تقسیم، در تقسیمات کشوری، از شهر کوچکتر و از ده بزرگتر که شامل چند روستا می شود، چند کشتی جنگی که تحت فرماندهی یک تن باشد، اسکادران، واحدی از یک سازمان که کار ویژه ای را بر عهده دارد
تصویری از بخش
تصویر بخش
فرهنگ فارسی معین
بخش
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
تصویری از بخش
تصویر بخش
فرهنگ واژه فارسی سره
بخش
بهر، بهره، پاره، جزء، حصه، قسمت، قطعه، ناحیه، باب، فصل، مبحث، مقوله، دپارتمان، شعبه، منطقه، ناحیه، تسهیم، تقسیم، سهم، قسمت، بند، حوت، ماهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بخش
قسمٌ
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به عربی
بخش
Segment, Portion, Section
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بخش
portion, section, segment
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بخش
سرنوشت، بخت، اقبال
فرهنگ گویش مازندرانی
بخش
porzione, sezione, segmento
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بخش
حصہ
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به اردو
بخش
часть , раздел , сегмент
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به روسی
بخش
Teil, Abschnitt, Segment
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به آلمانی
بخش
частина , розділ , сегмент
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بخش
część, sekcja, segment
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به لهستانی
بخش
部分 , 段
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به چینی
بخش
অংশ , সেগমেন্ট
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به بنگالی
بخش
porción, sección, segmento
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بخش
sehemu, kifungu
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بخش
bölüm, segment
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بخش
부분 , 섹션 , 세그먼트
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به کره ای
بخش
部分 , セクション , セグメント
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بخش
חֵלֶק , חלק , קטע
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به عبری
بخش
porção, seção, segmento
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بخش
bagian, segmen
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بخش
ส่วน
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به تایلندی
بخش
portie, sectie, segment
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به هلندی
بخش
हिस्सा , भाग , खंड
تصویری از بخش
تصویر بخش
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخشا
تصویر بخشا
بخشاینده وبخشش کننده، عطا کننده وانعام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
داد، دهش، عطا، انعام، عطیه، بخشندگی، کرم، جود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشی
تصویر بخشی
ناظر خرج، رئیس خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
عفو، اعطا، تقسیم
فرهنگ واژه فارسی سره