- بخش
- قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
معنی بخش - جستجوی لغت در جدول جو
- بخش
- سهم، قسم، قسمت، پاره، حصه، قسط، نصیب، بهره
- بخش
- بهره، حصه، نصیب، قسمت، واحدی از یک سازمان که کار ویژه ای را بر عهده دارد مثلاً بخش امور مالی،
قسمتی از یک کتاب، مقاله، جزوه و مانند آنکه دارای استقلال نسبی است،
در ریاضیات تقسیم، قسمتی از یک شهرستان که از چند دهستان تشکیل شود،
قسمتی از یک شهر که دارای نوعی همگونی واحد است مثلاً بخش مرفه نشین،
در علم زبانشناسی یک واحد صوتی مرکب از یک حرف صدادار و یک یا چند حرف صامت، هجا، سیلاب، پسوند متصل به واژه به معنای
بخشنده مثلاً جان بخش، آزادی بخش، بن مضارع بخشیدن، سرنوشت
بخش کردن: قسمت کردن، بهره بهره کردن، تقسیم
- بخش ((بَ))
- قسمت، بهره، تقسیم، در تقسیمات کشوری، از شهر کوچکتر و از ده بزرگتر که شامل چند روستا می شود، چند کشتی جنگی که تحت فرماندهی یک تن باشد، اسکادران، واحدی از یک سازمان که کار ویژه ای را بر عهده دارد
- بخش
- Segment, Portion, Section
- بخش
- часть , раздел , сегмент
- بخش
- Teil, Abschnitt, Segment
- بخش
- частина , розділ , сегмент
- بخش
- część, sekcja, segment
- بخش
- 部分 , 段
- بخش
- porção, seção, segmento
- بخش
- porzione, sezione, segmento
- بخش
- porción, sección, segmento
- بخش
- portion, section, segment
- بخش
- portie, sectie, segment
- بخش
- bagian, segmen
- بخش
- خبيثٌ , شرٌّ , حقدٌ
- بخش
- हिस्सा , भाग , खंड
- بخش
- חֵלֶק , חלק , קטע
- بخش
- 部分 , セクション , セグメント
- بخش
- 부분 , 섹션 , 세그먼트
- بخش
- bölüm, segment
- بخش
- sehemu, kifungu
- بخش
- অংশ , সেগমেন্ট
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عفو، اعطا، تقسیم
ناظر خرج، رئیس خزانه
داد، دهش، عطا، انعام، عطیه، بخشندگی، کرم، جود
بخشاینده وبخشش کننده، عطا کننده وانعام دهنده
بخشودن، بخشاینده، بخشنده، عطا کننده
مؤنث واژۀ بخش، بهره، حصه، نصیب، قسمت
روحانی بودایی
بذل مال، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، بذل، اعطا، احسان، عطیّه، جدوا، داشاد، داشات، داشن، دهشت، منحت، داد و دهش، جود، سماحت، فغیاز، برمغاز، بغیاز، صفد، عتق