حصه و بهره. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب. (ناظم الاطباء). حصۀ مردم و قسمت. برخ. بهر. بهره. (از شرفنامۀ منیری). حصه و نصیب. (غیاث اللغات). سهم. قسم. قسمت. رسد. جزء. پاره. بعض. قطعه. حصه. قسط. نصیب. نصیبه. شقص. حظ. تیر. لخت. بهر. بهره. (از یادداشتهای مؤلف) : ز آهو همان کش سپید است موی چنین بودبخش تو ای نامجوی. فردوسی. همان بخش ایرج از ایران زمین که دادش فریدون باآفرین. فردوسی. ز جیحون همی تا سر مرز تور از آن بخش گیتی ز نزدیک و دور. فردوسی. این همی گوید بخش تو چه آمد بنمای آن همی گوید قسم توچه آمد بشمر. فرخی. باغی نهاده هم بر او با چهار بخش پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی هر بخش او همی چو جهانیست مستقیم هر هندسی ازو چو سپهریست مستوی. فرخی. که زد پرگاراین گنبد که پرداخت بهفت و دو و ده بخش مدور. ناصرخسرو. از آن وقت باز عادت شد که دو بخش مردان را بود و یک بخش زنان راو همچنین بود تا روز قیامت. (قصص الانبیاء ص 24). و ازآن پادشاهزادگان کی با او بودند هر قومی را سری کردو یک بخش خویشتن را جدا کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 80). هر سال آفتاب را بدوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز. (نوروزنامه). کمان را از صورت بخشهاء فلک برداشته اند. (نوروزنامه). و باز به تضعیف بررفته اند تا بشانزده، هر خانه ای به سه بخش. (نوروزنامه). داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام حصه و حظ و نصیب و قسم و بخش و بهر و تیر. سوزنی. انده دنیا مخور ای خواجه خیز گر تو خوری بخش نظامی بریز. نظامی.