جدول جو
جدول جو

معنی بختک - جستجوی لغت در جدول جو

بختک
کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، خفتک، خفتو، برفنجک، درفنجک، فرنجک، فدرنجک، برغفج، برخفج، خفج، فرهانج، کرنجو، سکاچه
تصویری از بختک
تصویر بختک
فرهنگ فارسی عمید
بختک
(بَ تَ)
مصغر بخت. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
بختک
(بَ تَ)
دهی از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
بختک
((بَ تَ))
کابوس، موجودی خیالی
تصویری از بختک
تصویر بختک
فرهنگ فارسی معین
بختک
کابوس
تصویری از بختک
تصویر بختک
فرهنگ واژه فارسی سره
بختک
بخت، عبدالجنه، کابوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بختک
بختک، مترسک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیتک
تصویر بیتک
(پسرانه)
نام جد منوچهر پادشاه کیانی به نوشته بندهش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بستک
تصویر بستک
(پسرانه)
رختخواب، نام یکی از بزرگان دوره سکایی (نگارش کردی: بهستهک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بخرک
تصویر بخرک
ارژن، درختچۀ بادام کوهی با میوۀ تلخ و چوب سخت و راست که از چوب آن عصا درست کنند و در نواحی کوهستانی و خشک می روید، بادام کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشتک
تصویر بشتک
خمره، کوزۀ سفالی، بستو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بختو
تصویر بختو
رعد، تندر، بخنو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باتک
تصویر باتک
قاطع، بران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخته
تصویر بخته
فربه، چاق، پرورش یافته، گوسفند نر سه یا چهارساله، برای مثال چو گرگ باش که چون درفتد میان رمه / چه میش چه بره دندانش را چه بخته چه شاک (سوزنی - ۵۹)، پوست کرده، هرچه پوست آن را کنده باشند مانند ماش، نخود، کنجد، بره و گوسفند
بخته کردن: پوست کردن، پوست کندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بختی
تصویر بختی
شتر قوی هیکل، شتر دوکوهانه، نوعی شتر تنومند و سرخ رنگ بومی شرق ایران، برای مثال پای مسکین پیاده چند رود / کز تحمل ستوه شد بختی (سعدی - ۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
شتر قوی درازگردن متولد از عربی و عجمی منسوب است به بخت نصر. (منتهی الارب). قسمی شتر. شتر خراسانی. (یادداشت مؤلف). شتر قوی بزرگ که از جانب خراسان آرند. نوعی شتر قوی بزرگ سرخ که از جانب خراسان آرند و این منسوب به بخت است که پادشاهی بوده است و آن را بخت نصر نیزمی خوانند. پادشاه مذکور ماده شتر عرب و نر شتر عجم را جفت ساخته بود، نتیجه ای که از آن حاصل شد آن را شتر بختی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). اشتر. (مهذب الاسماء). قرمل. نوعی از شتر قوی و بزرگ سرخ رنگ. (فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(بِ /تَ / بُ تُ / تَ)
بشنک. مرطبان و خمرۀ کوچک را گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خمره. (سروری) (شرفنامۀ منیری). خمرۀ کوچک. (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
بستو. مرتبان کوچک سفالین و چینی، معرب آن، بستوقه. (رشیدی). مرتبان کوچک که نام دیگرش بستو است. (فرهنگ نظام). رجوع به بستو و بستوقه شود، سخت دلیر شدن. (زوزنی). دلیر و شجاع گردیدن. (آنندراج) ، ترش روی گردیدن از خشم و یا از شجاعت. (ناظم الاطباء). زشت و ترشروی گردیدن از خشم یا شجاعت. (منتهی الارب) ، ترش و تند شدن شیر و نبیذ. (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
نام ولایتی است ازپارس قریب به بحر عمان و لار خارک کرمان که حاکمی خاص دارد. کلاً اهل سنت اند. (انجمن آرا) (آنندراج). نام ولایتی است در فارس (جنوب ایران). (فرهنگ نظام). در حدودالعالم، بستکان آمده است. رجوع به بستکان شود.
قصبۀ مرکزی بخش بستک شهرستان لار و مختصات جغرافیایی آن بقرار زیر است: طول آن 54 درجه و 23 دقیقه و عرض آن 27 درجه و 14 دقیقه. ارتفاع آن از سطح دریا 212 گز میباشد. این قصبه در 120 هزارگزی جنوب شهر لار کنار شوسۀ لار به لنگه و لار به بندرعباس واقع است. هوای آن گرم و آب مشروب قصبه از چاه و باران میباشد و بر طبق آخرین آمار دارای 3602 تن سکنه میباشد. شغل مردم زراعت، تجارت و پیله وری و صنایع دستی اهالی عبا و چادرشب بافی است و در حدود 150 باب دکان و یک دبستان و بخشداری، ژاندارمری، دارایی و دفتر پست دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بُ تَ)
صمغ درخت پسته است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). صمغ درخت پسته و یا کندر. (ناظم الاطباء). گیاهی است دارویی، اکلیل الملک. (یادداشت مؤلف). قسط. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ)
خرما و انگور. (فرهنگ ضیاء). پاره ای از خوشۀ انگور و خوشۀ خرما باشد که چند دانه مانند خوشۀ کوچکی یکجای جمع شده باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، محراب
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بخت. (ناظم الاطباء). رجوع به بخت شود، حصار کردن. احاطه کردن. گرد گردیدن. (آنندراج) ، پیچیدن. (فرهنگ شعوری) ، خود را آزار دادن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باتک
تصویر باتک
شمشیر برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخته
تصویر بخته
چاق، فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بختن
تصویر بختن
رهائی بخشیدن، نجات دادن، رستگاری بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لختک
تصویر لختک
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشتک
تصویر بشتک
مرتبان (مرطبان) خمره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخرک
تصویر بخرک
اژن
فرهنگ لغت هوشیار
تازی پارسی است و بر گرفته از پختی برابر با افغانی نوعی شتر قوی و سرخ رنگ که در خراسان و کرمان یافت میشود شتر قوی هیکل دو کوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیتک
تصویر بیتک
حشره ای است ریز با بال های باریک که پارچه های پشمین را می خورد، پت، بیو، بیب، بید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بستک
تصویر بستک
((بُ تَ))
خادم، خدمتکار، چمچه کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشتک
تصویر بشتک
((بُ یا بَ تَ))
خمره کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بختو
تصویر بختو
((بُ تُ))
رعد، تندر، هر چیز غرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخته
تصویر بخته
((بَ تِ))
گوسفند سه ساله یا چهار ساله، فربه، چاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بختی
تصویر بختی
((بُ))
شتر قوی هیکل دو کوهانه
فرهنگ فارسی معین