مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد، سرمایه، ثروت، تمول، وزارتخانه یا اداره ای که مالیات ها را وصول می کند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی می کند، مالیه، نوعی از پارچۀ ابریشمی موج دار
آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد، سرمایه، ثروت، تمول، وزارتخانه یا اداره ای که مالیات ها را وصول می کند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی می کند، مالیه، نوعی از پارچۀ ابریشمی موج دار
ناحیه ای از سرزمین سکائیۀ اروپایی بنقل هرودوت. (از ایران باستان ص 615). نام کشور اروپای شرقی و یکی از ایالات رومانی است که مابین دنیستر و پروث و دریای سیاه قرار دارد. دارای 44 هزار کیلومتر مربع مساحت و 2345000 جمعیت میباشد. تا چندی پیش جزو رومانی بوده است و امروز منسوب به اوکراین و ملداوی است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
ناحیه ای از سرزمین سکائیۀ اروپایی بنقل هرودوت. (از ایران باستان ص 615). نام کشور اروپای شرقی و یکی از ایالات رومانی است که مابین دنیستر و پروث و دریای سیاه قرار دارد. دارای 44 هزار کیلومتر مربع مساحت و 2345000 جمعیت میباشد. تا چندی پیش جزو رومانی بوده است و امروز منسوب به اوکراین و ملداوی است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
از بخارا. بخاری. منسوب به بخارا. (ناظم الاطباء). بخاری. آنچه از بخارا خیزد چون پوست بخارائی، آلوی بخارائی، زبان بخارائی. توت بخارائی قسمی توت سفید کم شیرینی و لطیف و بی دانه است بخراسان. و رجوع به کتاب لهجۀ بخارائی تألیف رجائی شود. و هم چنین رجوع به بخاری شود، دفن کردن. (آنندراج). خاک کردن: سپهر را ز لباس عزا برون آریم سر بریدۀ خورشید را به خاک کنیم. سلیم
از بخارا. بخاری. منسوب به بخارا. (ناظم الاطباء). بخاری. آنچه از بخارا خیزد چون پوست بخارائی، آلوی بخارائی، زبان بخارائی. توت بخارائی قسمی توت سفید کم شیرینی و لطیف و بی دانه است بخراسان. و رجوع به کتاب لهجۀ بخارائی تألیف رجائی شود. و هم چنین رجوع به بخاری شود، دفن کردن. (آنندراج). خاک کردن: سپهر را ز لباس عزا برون آریم سر بریدۀ خورشید را به خاک کنیم. سلیم
عمل بدادا. بدکرداری. بدسلوکی. بدرفتاری. (ناظم الاطباء). بدخویی. بدگوشتی. گوشت تلخی. (از یادداشت مؤلف) : رعایا که تغار بر ایشان می نوشتند از دست ایشان بجان می رسیدند و مع هذا زیادت تغاری به لشکر نمی رسید و بعضی بسبب بدادایی متصرفان و بعضی بجهت آنکه بوکاولان خدمتی می گرفتند و... (تاریخ غازانی ص 301)
عمل بدادا. بدکرداری. بدسلوکی. بدرفتاری. (ناظم الاطباء). بدخویی. بدگوشتی. گوشت تلخی. (از یادداشت مؤلف) : رعایا که تغار بر ایشان می نوشتند از دست ایشان بجان می رسیدند و مع هذا زیادت تغاری به لشکر نمی رسید و بعضی بسبب بدادایی متصرفان و بعضی بجهت آنکه بوکاولان خدمتی می گرفتند و... (تاریخ غازانی ص 301)