شحیح. (ناظم الاطباء). بحیح شحیح، حریص. بخیل. (ناظم الاطباء). شحیح بحیح، از اتباع است یعنی ثانی به معنی اول. (منتهی الارب) ، بخ بخ، کلمه ای که روی سکه ها می نوشتند. رجوع به دزی ج 1 ص 54 و سکۀ بخی شود
شحیح. (ناظم الاطباء). بحیح شحیح، حریص. بخیل. (ناظم الاطباء). شحیح بحیح، از اتباع است یعنی ثانی به معنی اول. (منتهی الارب) ، بخ بخ، کلمه ای که روی سکه ها می نوشتند. رجوع به دزی ج 1 ص 54 و سکۀ بخی شود
شکاری که از دست راست صیاد به جانب دست چپ وی رود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بروح. و رجوع به بروح شود. - ابن بریح، زاغ. (ناظم الاطباء). غراب. (اقرب الموارد). - ام بریح، زاغ. (ناظم الاطباء). -
شکاری که از دست راست صیاد به جانب دست چپ وی رود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بَروح. و رجوع به بروح شود. - ابن بریح، زاغ. (ناظم الاطباء). غراب. (اقرب الموارد). - ام بریح، زاغ. (ناظم الاطباء). -
تندرست، سالم، بی عیب، درست، مطابق با حقیقت یا واقعیت، صفر و اعداد مثبت و منفی که جزء اعشاری نداشته باشند، نام هر یک از کتاب های شش گانه اهل تسنن که در برگیرنده احادیث اسلامی است، صحیح بخاری
تندرست، سالم، بی عیب، درست، مطابق با حقیقت یا واقعیت، صفر و اعداد مثبت و منفی که جزء اعشاری نداشته باشند، نام هر یک از کتاب های شش گانه اهل تسنن که در برگیرنده احادیث اسلامی است، صحیح بخاری