- بحلی
- این واژه راعمید در پیوند باحلال تازی دانسته محمد معین آن را در فرهنگ فارسی خود نیاورده واژه نامه های تازی به گفته فراهم آورنده غیاث هیچ یک این واژه رانیاورده اند و به درستی نیز نشان داده است که این واژه همان بهل پارسی برابربا} رها کن و بگذر {است بهل
معنی بحلی - جستجوی لغت در جدول جو
- بحلی ((بِ حِ))
- حلالیت طلبیدن، حلال کردن
- بحلی
- بخشودن
بحلی خواستن: بخشودگی خواستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برزنی، بومی
شیرین تر شیرین تر
یونانی خلر گیاه
تمام و کمال، کلاً، تماماً
منسوب به راس البغل یهودی. یا در هم بغلی. در هم ایرانی منسوب به راس البغل. -1 هر چیز که بتوان در زیر بغل جای داد از: دفتر و کتاب و غیره، هر چیز خرد و کوچک، بطری کوچک (مشروب)، بیماریی است شتران را که ران را بشکم مالند، شیشه کوچک پهن که در آن آب لیمو و جز آن کنند، نوعی از جرس، زنگ کر و کم صدا، مقدار غله ای که در زیر یک بغل جا میگیرد و بعنوان قسمتی از حق نجاری و حق آهنگری به نجار و آهنگر ده و قریه میرسد. در سال 8 -1327 ه ش. (1949 م) این مقدار به خرمن 5 من تبریز گندم و 5 من تبریز جو مصالحه شد، فندی در کشتی گیری یکی از فنون کشتی -10 (اصطلاح هندوستان) قرآن کوچکی که بسفر در بغل دارند
منسوب به بقل فروشنده بقل، گروهی بدین نام شهرت دارند
کهن، کهنه، پوسیده
دریائی
شاشی گمیزی پیشابی آنچه که مربوط بپیشاب است آنچه از ادرار بدست آید آلوده بادرار منسوب بادرار
خوش ظاهر وبد باطن، چیزی که جنسش بد باشد
آبستن باردار آبستن
زیور پوشیدن، آراسته گشتن، شیرین یافتن زیور بستن پیرایه برکردن پیرایه بستن، آراسته شدن، آراستگی، (تحلی نسبت باشد بقوم ستوده بقول و عمل) (ماننده کردن خود را بگروهی بی حقیقت معاملت ایشان تحلی بود و آنانکه نمایند و نباشند زود فضیحت شوند) (کشف المحجوب هجویری)، جمع تحلیات
سرمه ای رنگ، به رنگ سرمه
کهنه، مندرس، فرسوده، پوسیده
ساختگی، تقلبی مثلاً جواهر بدلی
زیور بستن، زینت یافتن، آراسته شدن
زیور کرده شده، به زیور آراسته شده
کناری، ویژگی هر چیزی که بتوان در جیب بغل جا داد مثلاً دفتر بغلی، دارای عادت در آغوش دیگران بودن مثلاً کودک بغلی، ظرف شیشه ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مستطیل شکل برای نوشیدنی های الکلی
مقابل برّی، ساکن دریا، دریایی مثلاً جانوران بحری، در علم زیست شناسی پرنده ای شکاری با بال های کشیده، دم باریک، پشت خاکستری و سر سیاه، آشنا به راه های دریایی، ملاح
مربوط به یک محل خاص مثلاً ترانۀ محلی، از مردم محل، بومی
ملساز (مل الکل) کهلی درفارسی سرمه ای از رنگ ها منسوب به کحل سرمه یی سرمه رنگ: (سوسن سرین ز بیرم کحلی کند همی نسیرین دهان ز در منضد کند همی) (منوچهری) یا کحلی پرند. تاریکی شب. یا کحلی چرخ. سیاهی شب، آسمان اول. یا کحلی روز. تاریکی شب. یا کحلی شب. تاریکی شب
جلا داده شده، آراسته شده و زینت داده شده، وصف کرده شده
((رِ لَ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی قطع کتاب یا نشریه برابر با 22 * 25 سانتی متر، بزرگ قطع کتاب در اندازه 34 * 58 سانتی متر، کوچک قطع کتاب در اندازه 16 * 27
شیرین تر