جمع واژۀ بحر. دریاها. (ترجمه علامۀ جرجانی) : سبب عزت و سخای تو گشت زاده و دادۀ جبال و بحور. مسعودسعد. ، محمد کامل بحیری مدیر روزنامۀ طرابلس شام از مؤلفان بود و سیاحتنامه ای دارد. (از معجم المطبوعات)
جَمعِ واژۀ بحر. دریاها. (ترجمه علامۀ جرجانی) : سبب عزت و سخای تو گشت زاده و دادۀ جبال و بحور. مسعودسعد. ، محمد کامل بحیری مدیر روزنامۀ طرابلس شام از مؤلفان بود و سیاحتنامه ای دارد. (از معجم المطبوعات)
شادی. (ادیب نطنزی) : ابتدا سه شبانروز ایام و لیالی متواتر و متوالی به حبور و سرور جشن و سور داشتند. (جهانگشای جوینی). بدین سیاقت و هیئت با فنون حبور و سرور هفته ای جشن و سور بود. (جهانگشای جوینی) ، فراخی عیش حبر. حبر. حبره. شاد شدن. (غیاث). شادمانه شدن. (زوزنی). شادمانی کردن. (دهار) ، شاد کردن. (غیاث). شادمانه کردن. حبر. (ترجمان القرآن). و رجوع به حبر شود
شادی. (ادیب نطنزی) : ابتدا سه شبانروز ایام و لیالی متواتر و متوالی به حبور و سرور جشن و سور داشتند. (جهانگشای جوینی). بدین سیاقت و هیئت با فنون حبور و سرور هفته ای جشن و سور بود. (جهانگشای جوینی) ، فراخی عیش حَبر. حَبَر. حَبْرَه. شاد شدن. (غیاث). شادمانه شدن. (زوزنی). شادمانی کردن. (دهار) ، شاد کردن. (غیاث). شادمانه کردن. حبر. (ترجمان القرآن). و رجوع به حبر شود
سنگی که برای بت بر آن قربانی ذبح کنند. (ازمنتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنایه از ساغر خالی از شراب. (از برهان) (هفت قلزم) (غیاث) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام). - بغداد کسی خراب بودن، کنایه از گرسنه بودن: سرتاسر آفاق همه بوی کباب است این با که توان گفت که بغداد خراب است. بسحاق اطعمه (از فرهنگ ضیا). شود بغداد طبع من خراب از بوی داروها چو پیر کازرونی شیر در ریچار میریزد. بسحاق اطعمه. - امثال: اگر دانی که نان دادن ثواب است تو خود میخور که بغدادت خراب است. (از فرهنگ نظام) (از امثال و حکم دهخدا). چو شط، چشم خلیفه گر پرآب است عجب نبود که بغدادش خراب است سلیم قحطیه (از آنندراج)
سنگی که برای بت بر آن قربانی ذبح کنند. (ازمنتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنایه از ساغر خالی از شراب. (از برهان) (هفت قلزم) (غیاث) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام). - بغداد کسی خراب بودن، کنایه از گرسنه بودن: سرتاسر آفاق همه بوی کباب است این با که توان گفت که بغداد خراب است. بسحاق اطعمه (از فرهنگ ضیا). شود بغداد طبع من خراب از بوی داروها چو پیر کازرونی شیر در ریچار میریزد. بسحاق اطعمه. - امثال: اگر دانی که نان دادن ثواب است تو خود میخور که بغدادت خراب است. (از فرهنگ نظام) (از امثال و حکم دهخدا). چو شط، چشم خلیفه گر پرآب است عجب نبود که بغدادش خراب است سلیم قحطیه (از آنندراج)
اصل و میان چیزی و وسط آن، یقال هو فی بحبوح الکرم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). وسط کاری و امری. بحبوحه. (منتهی الارب). و رجوع به بحبوحه شود، شکافتن و فراخ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
اصل و میان چیزی و وسط آن، یقال هو فی بحبوح الکرم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). وسط کاری و امری. بحبوحه. (منتهی الارب). و رجوع به بحبوحه شود، شکافتن و فراخ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج)