جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بحور

بحور

بحور
جمع بحر، دریاها جمع بحر دریاها. یا بحور عروض. مقیاسهای اوزان عروضی
فرهنگ لغت هوشیار

بحور

بحور
بَحرها، دریاها، زمینهای وسیع پر آب قابل کشتیرانی، جمعِ واژۀ بَحر
بحور
فرهنگ فارسی عمید

بحور

بحور
جَمعِ واژۀ بحر. دریاها. (ترجمه علامۀ جرجانی) :
سبب عزت و سخای تو گشت
زاده و دادۀ جبال و بحور.
مسعودسعد.
، محمد کامل بحیری مدیر روزنامۀ طرابلس شام از مؤلفان بود و سیاحتنامه ای دارد. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا

بحور

بحور
اسپ تیزرفتار فراخ گام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

احور

احور
سیه چشم آهو چشم، اورمزد (مشتری) سیاه چشم دارای چشمی مانند چشم آهو تمام سیاه آنکه سپیده چشم وی سخت سپید بود و سیاهی سخت سیاه: مونث حوراءجمع حور
فرهنگ لغت هوشیار