جدول جو
جدول جو

معنی بربور

بربور
(بُ)
معرب بلغور. (مهذب الاسماء). کبیدۀ گندم. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جشیش گندم. ج، برابیر. البربور الجشیش من البر. (از قاموس) ، پژمرده و درهم شده. (شرفنامۀ منیری) ، تاب داده و درهم کشیدن. (آنندراج). مرغول. (یادداشت بخط مؤلف). درهم پیچیده و تافته و تاب خورده. (ناظم الاطباء). رجوع به پیچیده شود
لغت نامه دهخدا