جدول جو
جدول جو

معنی بجه - جستجوی لغت در جدول جو

بجه(بِ جَ)
نام طایفه ای از بنی حام که بین نیل و دریای سرخ و قاهره و سودان می زیند. (از اعلام المنجد). قسمتی از حبشه. (طبری ج 7 ص 277). ناحیتی است مشرق و جنوب و مغرب وی بیابان و شمال آن بیابانست که میان حبشه و بجه و نوبه و دریاست مردم آنجابا مردم نیامیزند. (از حدود العالم). و رجوع به بجاو بجاه شود. نیز رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 201 شود
لغت نامه دهخدا
بجه
از دیه های وازکرد قم. (از تاریخ قم ص 137)
لغت نامه دهخدا
بجه(بَجْ جَ)
قرحه ای که در چشم برآید. (از اقرب الموارد). آبله ریزه که که در چشم برآید. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تورک.
لغت نامه دهخدا
بجه(بَجْ جَ)
شهری بین فارس و اصفهان. (از معجم البلدان). نام جای و مقامی مابین اصفهان و فارس. (آنندراج) (برهان قاطع). و رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 134 شود
لغت نامه دهخدا
بجه(بَجْ جَ)
نام بتی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بجه
بپر، فرارکن، پروازکن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسه
تصویر بسه
اکلیل الملک، گیاهی با برگ های بیضی شکل و گل های خوشه ای زرد که دم کردۀ آن در مداوای اسهال خونی، ورم معده و نزلۀ برونش ها نافع است
شاه افسر، گیاه قیصر، بسدک، ناخنک، شبدر زرد، یونجه زرد، بسک، شاه بسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنه
تصویر بنه
درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بنگلک، بوگلک، بوی گلک، چاتلانقوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باجه
تصویر باجه
گیشه، جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک و مانند آن ها، دریچه، روزنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنه
تصویر بنه
بار و اسباب سفر، جا، مکان، خانه، رخت، لباس، مال، دارایی
اصل، بنیاد، در علم زیست شناسی ساقه، تنه، در علم زیست شناسی ریشه، برای مثال هر شجر باغ ز سر تا بنه / مانده ز بی برگی خود برهنه (امیرخسرو- مجمع الفرس - بنه)، در علم زیست شناسی درختچه
از بنه: ازبن، از بیخ، از ریشه، از اصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بره
تصویر بره
بچۀ گوسفند تا شش ماهگی، بچۀ آهو، در علم نجوم حمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بله
تصویر بله
ابله، بی خرد، نابخرد، نادان، کودن، ساده لوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزه
تصویر بزه
خطا، جرم، عمل غیر قانونی، گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بجم
تصویر بجم
ثمر درخت گز، میوۀ گز، گزمازک
فرهنگ فارسی عمید
(بِ جَ هََ تِ)
بسبب. به علت. (آنندراج). کلمه تعلیل است. از برای. بواسطۀ. از بابت. (ناظم الاطباء). رجوع به جهه شود.
- بجهه آنکه،زیراکه. به سبب آنکه، بجیربن اوس وبجیربن زهیر و بجیربن عمران و بجیربن عبداﷲ و ابن ابی بجیر صحابی اند. (از منتهی الارب) ، بجیر الرهب، سرجس از عبدالقیس بود. (الامتاع ص 8 ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزه
تصویر بزه
خطا، جرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطه
تصویر بطه
پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجهت
تصویر بجهت
بسبب، بعلت، بواسطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجه
تصویر باجه
دریچه، روزنه بزرگ، بادگیر روزن، پیش در، گیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهج
تصویر بهج
شادمان شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه
تصویر بنه
بود خوش، بوی بد، بوی پشگل آهو بوی پشکل، بوی بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باه
تصویر باه
شهوت، آب نشاط، نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببه
تصویر ببه
پارسی تازی گشته پیه نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بته
تصویر بته
سنگ درازی که بدان داروها سایند مقمع. بوته
فرهنگ لغت هوشیار
کاری که در موقع مناسب انجام گیرد، شایسته لایق درخور سزاوار. یا بجای... دربارهء... در حق، بعوض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجده
تصویر بجده
حقیقت کار، کنه آن، اندرون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجز
تصویر بجز
مگر، غیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسه
تصویر بسه
اکلیل الملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجم
تصویر بجم
گروه انبوه، گز مازک میوه درخت گز گز مازگ ثمره الطرفاء
فرهنگ لغت هوشیار
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلجه
تصویر بلجه
سپیده دم پایان شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله
تصویر بله
تری، نمناکی، رطوبت، طراوت جوانی کلمه جواب، آری کلمه جواب، آری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بره
تصویر بره
بچه گوسفند تا قبل ازشش ماهگی آراسته ونیکو آراسته ونیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجل
تصویر بجل
بجول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجه
تصویر باجه
گیشه
فرهنگ واژه فارسی سره