کسی که شوهر خواهر زن دیگری است و غلطمشهور باجناق گویند. (از فرهنگ نظام). لفظ ترکی است. هرگاه دو خواهر را دو کس بخواهند، هریک از آن دو کس بجناق آن دیگری است و بعربی سلف خوانندش. (یادداشت مؤلف). همریش. هم دندان. همپاچه. هم داماد. هم زلف
کسی که شوهر خواهر زن دیگری است و غلطمشهور باجناق گویند. (از فرهنگ نظام). لفظ ترکی است. هرگاه دو خواهر را دو کس بخواهند، هریک از آن دو کس بجناق آن دیگری است و بعربی سلف خوانندش. (یادداشت مؤلف). همریش. هم دندان. همپاچه. هم داماد. هم زلف
بوی ناک، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به بوی ناک شود، رایحه، (برهان)، بو و رایحه و هر چیزی که دارای رایحه بود، مانند خوشبوی و بدبوی و عنبربوی، (ناظم الاطباء)، طمع، (برهان) (ناظم الاطباء)، امید و آرزو و خواهش، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، سراغ و امید و آرزو، (آنندراج)، - به بوی، به امید، به آرزوی: چه جورها که کشیدند بلبلان از وی به بوی آنکه دگر نوبهار بازآید، حافظ، - بر بوی، به امید: بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است از موج سرشکم که رساند بکنارم، حافظ، صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت، حافظ، ، محبت، (برهان) (ناظم الاطباء)، خوی و طبیعت، بهره و نصیب، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تلاش، (ناظم الاطباء)، رجوع به بو شود
بوی ناک، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به بوی ناک شود، رایحه، (برهان)، بو و رایحه و هر چیزی که دارای رایحه بود، مانند خوشبوی و بدبوی و عنبربوی، (ناظم الاطباء)، طمع، (برهان) (ناظم الاطباء)، امید و آرزو و خواهش، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، سراغ و امید و آرزو، (آنندراج)، - به بوی، به امید، به آرزوی: چه جورها که کشیدند بلبلان از وی به بوی آنکه دگر نوبهار بازآید، حافظ، - بر بوی، به امید: بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است از موج سرشکم که رساند بکنارم، حافظ، صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت، حافظ، ، محبت، (برهان) (ناظم الاطباء)، خوی و طبیعت، بهره و نصیب، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تلاش، (ناظم الاطباء)، رجوع به بو شود
ناحیتی است، مشرق وی کوه خزران است و جنوب وی آلانست و مغرب وی دریای گرز است و شمال وی مروات است و این گروهی بودند ازقدیم از ترکان بجناکی و اینجا آمدند و به غلبه این ناحیت بستدند و اینجا مقیم شدند و خداوندان خرگاه و قبه و چهارپای و گوسپندند و گردنده اند هم در این ناحیت بر گیاخوارهائی که اندر کوههای خزران است و بردۀخزری که به مسلمانی افتد بیشتر از اینجا باشد. و این ناحیت کم نعمت است. (حدود العالم ص 190) : و اجتمع علی هذا الملک من اوباش الروم و الارمن و الفرس و البجناک و الغزو.... (از اخبار الدوله السلجوقیه ص 47). این بخش در ناحیۀ شرقی (بخش 6 اقلیم ششم) سرزمین بسجرت (باشگرد) و بجناک واقع است... و در باختر بخش هفتم (اقلیم هفتم) بقیۀ سرزمین بجناک دیده می شود. (از ترجمه مقدمۀ ابن خلدون). و اندر اقلیم هفتم بس آبادانی نیست، و به وی اندر سوی مشرق مردمانی اند وحشی گونه اندر کوه و بیشه ها از جمله ترکان. و بکوههای باشخرت رسد و حدهای غزو بجناک و هر دو شهر سوار و بلغار و روس و سقلاب و... (از التفهیم بیرونی ص 200). و فیهم (ای فی الاتراک) قبائل و هم الخرلخیه و الخرجزیه و الکیماکیه و الغزیه و البجناکیه و الطغزغزیه و... (از نخبهالدهر دمشقی ص 263)
ناحیتی است، مشرق وی کوه خزران است و جنوب وی آلانست و مغرب وی دریای ِ گرز است و شمال وی مروات است و این گروهی بودند ازقدیم از ترکان بجناکی و اینجا آمدند و به غلبه این ناحیت بستدند و اینجا مقیم شدند و خداوندان خرگاه و قبه و چهارپای و گوسپندند و گردنده اند هم در این ناحیت بر گیاخوارهائی که اندر کوههای خزران است و بردۀخزری که به مسلمانی افتد بیشتر از اینجا باشد. و این ناحیت کم نعمت است. (حدود العالم ص 190) : و اجتمع علی هذا الملک من اوباش الروم و الارمن و الفرس و البجناک و الغزو.... (از اخبار الدوله السلجوقیه ص 47). این بخش در ناحیۀ شرقی (بخش 6 اقلیم ششم) سرزمین بسجرت (باشگرد) و بجناک واقع است... و در باختر بخش هفتم (اقلیم هفتم) بقیۀ سرزمین بجناک دیده می شود. (از ترجمه مقدمۀ ابن خلدون). و اندر اقلیم هفتم بس آبادانی نیست، و به وی اندر سوی مشرق مردمانی اند وحشی گونه اندر کوه و بیشه ها از جمله ترکان. و بکوههای باشخرت رسد و حدهای غزو بجناک و هر دو شهر سوار و بلغار و روس و سقلاب و... (از التفهیم بیرونی ص 200). و فیهم (ای فی الاتراک) قبائل و هم الخرلخیه و الخرجزیه و الکیماکیه و الغزیه و البجناکیه و الطغزغزیه و... (از نخبهالدهر دمشقی ص 263)
ناحیتی است، مشرق او حدود غوز است و جنوبش حدود برطاس و براذاس و مغربش حدود مجفری و روس و شمالش روثاست و این ناحیت با همه احوال به کیماک ماند و با هرکه از گرد اوست حرب کنند و ایشان را هیچ شهر نیست و مهترشان هم از ایشان است. (حدود العالم) ، درنگ کردن. (ناظم الاطباء) ، منقبض گردیدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بجم شود
ناحیتی است، مشرق او حدود غوز است و جنوبش حدود برطاس و براذاس و مغربش حدود مجفری و روس و شمالش روثاست و این ناحیت با همه احوال به کیماک ماند و با هرکه از گرد اوست حرب کنند و ایشان را هیچ شهر نیست و مهترشان هم از ایشان است. (حدود العالم) ، درنگ کردن. (ناظم الاطباء) ، منقبض گردیدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بجم شود