جدول جو
جدول جو

معنی بوناک

بوناک
بوی ناک، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به بوی ناک شود، رایحه، (برهان)، بو و رایحه و هر چیزی که دارای رایحه بود، مانند خوشبوی و بدبوی و عنبربوی، (ناظم الاطباء)، طمع، (برهان) (ناظم الاطباء)، امید و آرزو و خواهش، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، سراغ و امید و آرزو، (آنندراج)،
- به بوی، به امید، به آرزوی:
چه جورها که کشیدند بلبلان از وی
به بوی آنکه دگر نوبهار بازآید،
حافظ،
- بر بوی، به امید:
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند بکنارم،
حافظ،
صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت،
حافظ،
، محبت، (برهان) (ناظم الاطباء)، خوی و طبیعت، بهره و نصیب، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تلاش، (ناظم الاطباء)، رجوع به بو شود
لغت نامه دهخدا