جدول جو
جدول جو

معنی بتونیر - جستجوی لغت در جدول جو

بتونیر
دستگاه بتون ساز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلویر
تصویر بلویر
(پسرانه)
نی لبک (نگارش کردی: بلور)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تنویر
تصویر تنویر
روشن کردن، درخشان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برونی
تصویر برونی
مربوط به برون، بیرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بگونیا
تصویر بگونیا
گلی به رنگ های سرخ، قهوه ای، سفید و ارغوانی با بوتۀ کوتاه و ساقه های باریک توخالی که بومی مناطق گرمسیر است
بگونیای برگی: در علم زیست شناسی نوعی بگونیای زینتی بدون گل
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
رجوع به بتانونی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
قریه ای است از قراء ارغیان کبیره در نیشابور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان بخش کرند شهرستان شاه آباد کرمانشاه است و 1300 تن سکنه دارد. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 161 و دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای هندوستان است و درین شهر امیر تیمور ده هزار تن را قتل عام کرد، (از سعدی تا جامی براون ترجمه حکمت ص 221)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
یا بنوالاحمر. سلسلۀ مسلمانی که از 629 هجری قمری تا 897 هجری قمری در غرناطه سلطنت کردند. مؤسس این سلسله ابوعبداﷲ محمد اول ملقب به الغالب باﷲ است که از ضعف و زوال دولت موحدون استفاده کرده، غرناطه را گرفت (635 هجری قمری). و آنجا را پایتخت خود قرار داد و کمی بعد در صدد ساختن کاخی بر تپۀ الحمراء برآمد. معروفترین کسان این سلسله ابوالحجاج یوسف اول است. (از دائره المعارف فارسی). و رجوع به طبقات السلاطین لین پول ص 24، 25، 26 شود
لغت نامه دهخدا
(بُو)
دهی از دهستان کربال است که در بخش زرقاق شهرستان شیراز واقع است. و 680 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) ، برشته کردن تخمه و پسته و بادام و مانند آنها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ گُ)
گیاهی از تیره بگونیاها با گلهای سرخ و سفید یا صورتی اصلش از آمریکای مرکزی است و در حدود چهارصد گونه از آن شناخته شده است. (از فرهنگ فارسی معین). انواع آن: پیازی. عادی. دائمی. برگی. رکس. معین التجاری. کرکی. شکوفه ای، به مصیبت دچار شدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ وَ نی یَ)
شتر مجنس میان کرمانی و عربی. (منتهی الارب). شتران مابین کرمانی و تازی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از کلمه ایتالیایی بستونی دل سیاه در بازی ورق. (دزی ج 1 ص 83) ، مرد شایسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شاکر بتلونی حاصبانی، ساکن بیروت. او راست: تسلیه الخواطر فی منتخبات الملح و النوادر. دلیل الهائم فی صناعه الناثر و الناظم. نفخ الازهار فی منتخبات الاشعار. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(بْرو / بُ نِیِ)
فردینان. (1849- 1906 میلادی) منتقد ادبی فرانسوی. وی فرضیه هایی درباب ادبیات ایجاد کرده که گاهی بسیار سیستماتیک می باشند. او عضو آکادمی فرانسه بود. (فرهنگ فارسی معین) ، دور شدن. برکندن:
گفت خاقانی از خدا برهم
گر ز عشقت بری توانم شد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
مرد خدا. (از قاموس کتاب مقدس).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ابوالیمن بن عبدالرحمن البترونی، در حلب مفتی بود. بسال 1004 هجری قمری به دمشق رفت. و در 80 سالگی بسال 1046 هجری قمری درگذشت. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
کاغذی که از ختا و ختن می آورند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَیْ یُهْ)
بلند کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بترون. رجوع به بترون شود، آنکه متصدی صدور و بازدید پروانۀ عبور و مرور از شهری به شهر دیگر باشد. (از انجمن آرای ناصری). و رجوع به مجالس النفائس ص 259 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان کاکی بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 20 هزارگزی جنوب خاور خورموج و حاشیۀ جنوبی رود مند در جلگه واقع است. ناحیه ایست گرمسیر و دارای 179 تن سکنه، آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن خرما و غلات و تنباکو و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است دوفرسنگی شمالی کاکی. (از فارسنامه ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بتانیک
تصویر بتانیک
گیاه شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگونیا
تصویر بگونیا
گلی زیبا به رنگهای سرخ، قهوه ای، سفید، ارغوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برونی
تصویر برونی
بیرونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتونه
تصویر بتونه
بر گرفته از بطانه آستر آستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتونیه
تصویر بتونیه
لاتینی تازی گشته گل پرندیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنیر
تصویر تشنیر
رسواکردن رسوایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توثیر
تصویر توثیر
پایمال کردن با پا نرم کردن، نهالین دوزی، هموار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویر
تصویر تنویر
روشن کردن، روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونیر
تصویر تونیر
هم آوای تفعیل بلند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
((بِ))
گیاهی است زینتی دارای گل های زیبای سرخ یا سفید یا صورتی این گیاه اصلش از آمریکای مرکزی است و در حدود 400 گونه از آن شناخته شده است
فرهنگ فارسی معین
ساخته شده از بتون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توانستن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر حرف، پرحرفی
دیکشنری اردو به فارسی