جدول جو
جدول جو

معنی بتلونی - جستجوی لغت در جدول جو

بتلونی
شاکر بتلونی حاصبانی، ساکن بیروت. او راست: تسلیه الخواطر فی منتخبات الملح و النوادر. دلیل الهائم فی صناعه الناثر و الناظم. نفخ الازهار فی منتخبات الاشعار. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سترونی
تصویر سترونی
سترون بودن، نازایی
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی علومی که به مطالعه و بررسی سیر بیماری بر روی بیمار می پردازد مثلاً روان شناسی بالینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالونی
تصویر کالونی
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، سعتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مربوط به بیرون مثلاً واکنش های بیرونی، خارجی، ظاهری، مقابل اندرونی، قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
ابوالیمن بن عبدالرحمن البترونی، در حلب مفتی بود. بسال 1004 هجری قمری به دمشق رفت. و در 80 سالگی بسال 1046 هجری قمری درگذشت. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
رجوع به بتانونی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
فتح الله بن محمود بن محمد العمری الانصاری البیلونی (977- 1042 هجری قمری/ 1570- 1632 میلادی). ادیب از مردم حلب. اوراست: دیوان شعر، ادویهالطاعون، حاشیه بر تفسیر بیضاوی، مجامیع، مختصر سفرنامۀ ابن بطوطه. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 765) (معجم المطبوعات و سلافهالعصر ص 398)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
قسمی شیشۀ کوچک مدور با گردنی دراز که عادهً سقطفروشان آب لیمو را در آن شیشه ها فروشند. شیشه یا سفال مدور به اندازۀ هندوانۀ خرد. قسمی شیشه برای ریختن مایع شبیه به هندوانۀ کوچک، و گاهی از سفال. قسمی شیشۀ مدور کوچک برای ترشیهای نادر چون انبه و غیره. شکلی از اشکال شیشۀ جای شربت و آب لیمو و غیره. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بترون. رجوع به بترون شود، آنکه متصدی صدور و بازدید پروانۀ عبور و مرور از شهری به شهر دیگر باشد. (از انجمن آرای ناصری). و رجوع به مجالس النفائس ص 259 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سترونی
تصویر سترونی
نازایی عقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلونین
تصویر متلونین
جمع متلون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلونه
تصویر متلونه
مونث متلون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلفونی
تصویر تلفونی
منسوب به تلفن: پیغام تلفونی، بوسیله تلفون: (تلفنی خبر داد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتونیه
تصویر بتونیه
لاتینی تازی گشته گل پرندیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
مقابل اندرونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچونی
تصویر بیچونی
بی مانندی بی همتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
منسوب به بالین، مطالعه ناخوشی های بیماران بستری و کلینیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
خارجی، بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بوده است، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سترونی
تصویر سترونی
نازایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
ساخته شده از بتون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
Outside, Outward
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
extérieur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
esterno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
extern
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
exterior
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
внешний , наружный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
externo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
外部的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
zewnętrzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
зовнішній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
außen, äußerlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیرونی
تصویر بیرونی
ภายนอก
دیکشنری فارسی به تایلندی