جدول جو
جدول جو

معنی بایسار - جستجوی لغت در جدول جو

بایسار
(یَ)
متمول. ثروتمند:
رعیت از تو چو بایسار شود
از برای تو جان سپار شود
چون نیابد یسار بگریزد
با عدوی تو بر بیامیزد.
سنائی.
و رجوع به یسار شود، تحریم امتعه
لغت نامه دهخدا
بایسار
متمول، ثروتمند
تصویری از بایسار
تصویر بایسار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازیار
تصویر بازیار
(پسرانه)
بازدارنده، داور مسابقه پرش (نگارش کردی: بازیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باسکار
تصویر باسکار
(دخترانه)
قدرتمند، توانمند در بحث و استدلال (نگارش کردی: باسکار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریسان
تصویر باریسان
(پسرانه)
نام قبیله ایی ازکردها (نگارش کردی: باسان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایسار
تصویر ایسار
توانگر شدن، بی نیاز شدن، آسان شدن، به آسانی زاییدن زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادسار
تصویر بادسار
سبک سر، سبک مغز، مغرور، متکبر، برای مثال باده ای کز وی جدا گردد بخیل از رادمرد / باده ای کز وی شود پیدا حکیم از بادسار (سوزنی - ۱۸۱)، سبک، بی وقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیسار
تصویر بیسار
بیستار، اشاره به یک شخص یا یک چیز مجهول و غیرمعلوم، فلان
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
بیصار. (دزی ج 1 ص 135). رجوع به بیصار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ رَ)
توانگر گردیدن و بی نیاز گشتن، (از ’ی س ر’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
آماده، مهیا، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از اتباع فلان است، گویند فلان و بیسار یا فلان فیسار، فلان و بهمان، فلان بهمان، باستار، (یادداشت مؤلف)، فلان و فیسار، فلان فیسار
لغت نامه دهخدا
سبک سیر و رونده باشد، (برهان)، سبک سیر و تندرو، (ناظم الاطباء)، بادگیر، (برهان)، بادگیر باشد، شاعر گوید:
از آتش حرص و حسد ای خاک ساز آبکش
بر باد دادی خویش را پیوسته همچون بادغر،
؟ (از سروری)،
، خانه بادگیردار، (ناظم الاطباء)، رجوع به بادگیر شود
لغت نامه دهخدا
درخت هندیست. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
پسر جغتای پسر چنگیزخان از امرای مغول که بهمراهی سایر سرداران مغول تا حدود آس و روس پیش راند، رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ص 205 و 224 و حبیب السیر چ طهران ص 18 قسمت دوم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باقیدار
تصویر باقیدار
بدهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باددار
تصویر باددار
هر غذائی که نفخ بیاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازدار
تصویر بازدار
پارسی تازی گشته باز دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سور
تصویر با سور
نوعی از بیماری مقعد و بینی، جمع بواسیر
فرهنگ لغت هوشیار
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغدار
تصویر باغدار
صاحب و مالک باغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافکار
تصویر بافکار
بافنده جولاه نساج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باستار
تصویر باستار
(مبهمات) فلان بهمان. یا با ستار و بیستار. فلان و بهمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالدار
تصویر بالدار
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسار
تصویر ابتسار
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایسار
تصویر ایسار
توانگر گردیدن، بی نیاز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسار
تصویر باسار
آماده و مهیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیسار
تصویر بیسار
فلان و بهمان، فلان فیسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادسار
تصویر بادسار
متکبر معجب بانخوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربار
تصویر باربار
متواتر، پی در پی، مکرراً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیسار
تصویر بیسار
((بِ))
واژه ای مانند فلان، که اشاره به یک چیز یا شخص مجهول و نامعلوم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایسار
تصویر ایسار
فراخ دست شدن، توانگر گشتن، توانگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادسار
تصویر بادسار
متکبر، بانخوت، گردنکش، سبکسر، بی وقار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایستار
تصویر ایستار
سنت، موقعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
بهمان، فلان
فرهنگ واژه مترادف متضاد