- بایر
- زمین خراب، نا مزروع، خاک مرده، ویران، بی بنا، بی زرع وکشت
معنی بایر - جستجوی لغت در جدول جو
- بایر
- ویران، خراب، فاسد، زمینی که در آن زراعت نکنند
- بایر ((یِ))
- خراب، لم یزرع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع جبیره
کبیره ها، کنایه از گناهان بزرگ مانند قتل و زنا، کبیرها، جمع واژۀ کبیره
بعمنی گناه بزرگ
از ساخته های فارسی گویان رمن بندی به شیوه تازی از واژه پارسی نبیرگان جمع نبیره (بسیاق عربی) : وچون شاهزاده درشیروان قراروآرام گرفت میرزا برهان نامی ازنبایرسلاطین شیروان - که در میانه جماعت قساق میبود ... - بشیروان آمده. . توضیح نبایرجمع} نبیره {کلمه ایست که ازماده فارسی بصیغه عربی ساخته اند
لازم، واجب
اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
شتر
بینا، دانا
جمع بصارت بصیرت، بینایی ها، بینادلی، بینش ها، زیرکی ها، گواه ها جمع بصیرت بیناییها بینادلیها بینشها
بشارت دهنده، مژده آورنده
فلوس
باستثنا، بجز، بدون، مگر
شکافته شده، چادری که آنرا شکافته بپوشند بی آستین
بامداد سپیده دم
بسیار فراوان
چشم دارنده، نگاه تیز
بخوبی وخوشی، بسلامتی وتندرستی، بعاقبت وسر انجام نیک
شکافنده و گشاینده، مرد بسیار علم، فراخ کننده
خراب، ویران
آشکار، هلیده زنی که هلش (طلاق) از شوی جدا شده
فروشنده
ماکیان تخم گذار
شتابنده
بی نوا سختی رسیده ناتوان
ضرورت است، بایسته است، شاید، ضرور ولازم می شود
آنچه مورد احتیاج باشد ضرور واجب لازم
روشن آشکار، برتر داناتر، ملازرگ رگ کوچکی درسر روشن درخشان، آشکار هویدا
تصدیق سخن، قبول داشتن