جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بابر

بابر

بابر
دهی از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو 29/5 هزارگزی باختر پلدشت، در مسیر راه ارابه رو اوزون دیزه به ماکو. جلگه، معتدل مالاریائی. سکنۀ آن 235 تن. آب آن از ساری سو و محصول آن غلات، پنبه، توتون، حبوبات، کرچک است و شغل اهالی آن زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد و در تابستان میتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

بابر

بابر
در ترکی ببر (حیوان مشهور). رجوع به ببر شود. پلنگ است که بعضی از پادشاهان ترک این لقب را برای خودبرگزیده اند. (لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2) ، تصغیر باب چنانکه مامک تصغیر مام است و این تصغیر بجهت تعظیم است. (برهان) (آنندراج) (غیاث). پدر کوچک، پاپک یعنی پدرجان. (فرهنگ شاهنامۀ دکتر شفق). و گاه پدر خطاب بفرزند بابک کند:
مزن چنگ ای پسر در جنگ بابک
مکن زین پس بجنگ آهنگ بابک.
سوزنی.
، امین و استوار باشد. (برهان) (آنندراج) (غیاث) ، نوعی از فیروزه که آنرا شهربابکی میگویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا