جدول جو
جدول جو

معنی باگردان - جستجوی لغت در جدول جو

باگردان
(گِ)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد که در 26 هزارگزی جنوب باختری مهابادو 13 هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 169سکنه. آب آن از رود خانه مهاباد تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و توتون و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راهش مالرو است، در دو محل بفاصله یکهزارگزی دو آبادی بنام باگردان بالا و پائین مشهور و سکنۀ باگردان بالا 25 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، پریدن و پرواز کردن بسوی چیزی یا در طلب چیزی و یا در هوای چیزی:
دلی که بال و پری در هوای خاک بزد
ندید خواب شکفتن چو غنچۀ تصویر.
خاقانی.
- بال و پرزده، پرو بال زده در مقام نفرین گفته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آباگران
تصویر آباگران
(پسرانه)
نام سردار شاپور دوم پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارگردان
تصویر کارگردان
کارگردان (Director) نقش بسیار مهمی در خلق یک اثر سینمایی ایفا می کند. او مسئول هدایت تمامی جنبه های تولید فیلم است، از انتخاب بازیگران و هدایت آن ها گرفته تا نظارت بر فیلم برداری، ویرایش و پس تولید. برخی از کارگردانان با سبک های منحصر به فرد خود شناخته می شوند و توانسته اند تأثیر عمیقی بر تاریخ سینما بگذارند. در اینجا به چند کارگردان برجسته اشاره می شود که هر کدام در ژانرهای مختلف سینما تأثیرگذار بوده اند:
1. آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock)
- آثار برجسته : `روانی` (Psycho)، `پنجره پشتی` (Rear Window)، `سرگیجه` (Vertigo)
- ویژگی ها : هیچکاک به عنوان `استاد تعلیق` شناخته می شود. او در خلق فضایی پرتنش و رازآلود مهارت داشت و اغلب از تکنیک های نوآورانه در فیلم برداری و تدوین استفاده می کرد.
2. استنلی کوبریک (Stanley Kubrick)
- آثار برجسته : `۲۰۰۱: ادیسه فضایی` (2001: A Space Odyssey)، `درخشش` (The Shining)، `پرتقال کوکی` (A Clockwork Orange)
- ویژگی ها : کوبریک به دلیل دقت و کمال گرایی در کارهایش شناخته می شود. او اغلب ژانرها را تغییر می داد و با ساختن فیلم هایی با موضوعات متفاوت، از علمی-تخیلی تا ترسناک، توانست تأثیری ماندگار بر سینما بگذارد.
3. مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese)
- آثار برجسته : `رفقای خوب` (Goodfellas)، `راننده تاکسی` (Taxi Driver)، `گاو خشمگین` (Raging Bull)
- ویژگی ها : اسکورسیزی به خاطر نگاه عمیق و واقع گرایانه اش به شخصیت ها و داستان ها مشهور است. او در فیلم هایش اغلب به موضوعات مرتبط با جرم و جنایت، هویت، و روابط انسانی می پردازد.
4. کریستوفر نولان (Christopher Nolan)
- آثار برجسته : `شوالیه تاریکی` (The Dark Knight)، `تلقین` (Inception)
- ویژگی ها : نولان به خاطر داستان های پیچیده و استفاده از تکنیک های خاص در روایت داستان مشهور است. او اغلب از جلوه های ویژه کاربردی و ساختارهای غیر خطی در فیلم هایش استفاده می کند.
5. فرانسیس فورد کاپولا (Francis Ford Coppola)
- آثار برجسته : سه گانه `پدرخوانده` (The Godfather), `اینک آخرالزمان` (Apocalypse Now)
- ویژگی ها : کاپولا با ساخت سری فیلم های `پدرخوانده` توانست تصویری واقع گرایانه و پیچیده از زندگی مافیا به تصویر بکشد. او در خلق صحنه های حماسی و دیالوگ های به یادماندنی مهارت دارد.
6. آندری تارکوفسکی (Andrei Tarkovsky)
- آثار برجسته : `سولاریس` (Solaris)، `آینه` (The Mirror)، `استاکر` (Stalker)
- ویژگی ها : تارکوفسکی به خاطر استفاده از نمادها و تصاویر بصری پیچیده و شاعرانه در فیلم هایش مشهور است. او اغلب به موضوعات فلسفی و روحانی می پرداخت و سبک منحصر به فردی در سینما داشت.
7. کوئنتین تارانتینو (Quentin Tarantino)
- آثار برجسته : `داستان عامه پسند` (Pulp Fiction)، `بیل را بکش` (Kill Bill)
- ویژگی ها : تارانتینو به خاطر دیالوگ های تیز و جذاب، استفاده از خشونت و ارجاعات متعدد به فرهنگ پاپ شناخته می شود. سبک او ترکیبی از ژانرهای مختلف است و فیلم هایش معمولاً دارای ساختاری غیرخطی هستند.
این کارگردانان با خلق آثار ماندگار و نوآورانه، توانسته اند به نوعی فرهنگ و هنر سینما را شکل دهند و هر یک به شیوه ای خاص، تأثیری بزرگ بر تاریخ سینما گذاشته اند.
کارگردان عنصر خلاق و مدیر اصلی خلق فیلم است و مجموعه عوامل فیلم با هدایت وی وظایفشان را با هماهنگی انجام می دهند. مهمترین وظیفه ی کارگردان، انتخاب درست بازیگران، دکوپاژ صحیح و بازی گرفتن درست از بازیگران است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از باردان
تصویر باردان
جای بار، هر چه در آن کالا یا باری می گذارند، خورجین، جوال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واگردان
تصویر واگردان
ضرر، عدم سود، جامه و لباسی که به جای لباسی که در تن دارند بپوشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازگردان
تصویر بازگردان
بازگرداننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلاگردان
تصویر بلاگردان
چیزی که بلا را از انسان بگرداند و دور کند، صدقه، قربانی، بلاچین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگردان
تصویر برگردان
پسوند متصل به واژه به معنای برگرداننده مثلاً نوار برگردان، ترجمه مثلاً برگردان فارسی کتاب، قسمتی از لباس که به بیرون تا می شود، در موسیقی قسمت تکرار شونده در یک آواز، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، کاربن
فرهنگ فارسی عمید
خرجین و جوال و هر ظرفی که در آن چیزی کنند. (برهان). آوند و ظرف که در آن چیزی نهند، از برهان و شروح نصاب، و در رشیدی نوشته که جوال و خرجی. (غیاث). خرجین. (جهانگیری). خورجین و جوال و ظروف از قبیل شیشه و سبو و قرابه و امثال آن. (انجمن آرا) (آنندراج). اناء. حقیبه. وعاء. (زمخشری) (دهار) (مجمل اللغه) (ترجمان القرآن). خنور. آوند. جامه دان. جوال. (فرهنگ خطی نسخۀ کتاب خانه لغت نامه). رخت دان. ظرف. (مهذب الاسماء) (زمخشری) (ربنجنی). آنچه از چوب خرما و مانند آن بافند جهت بار خربزه و مانند آن، شریجه. رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. بمعنی جوال، حکیم سنائی فرماید:
چو اندر باردان او یکی ذره نمیگنجد
چگونه کل موجودات را در آستین دارد؟
(از فرهنگ سروری).
در بازار آنجا [مصر از بقال و عطار و پیله ور هرچه فروشندباردان آن از خود بدهند اگر زجاج باشد و اگر سفال واگر کاغذ. فی الجمله احتیاج نباشد که خریدار باردان بردارد. (سفرنامۀ ناصرخسرو).
محنت اندر سینۀ من ره ندانستی کنون
شاهراه سینۀ من بار دانست ازغمت.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
(شِ)
رجعت دهنده. (ناظم الاطباء).
- بازگردان شدن، واپس افتادن. در رنج افتادن از نکس بیماری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان چارکی بخش لنگۀ شهرستان لار. در 66 هزارگزی شمال باختر لنگه. سکنه 121 تن. محصول خرما. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). دوفرسخ ونیم میانۀ شمال و مشرق چارک است. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
مخفف برگردانده. برگردانیده. (فرهنگ فارسی معین).
- لب برگردان، تاشده به جانب خارج یا درون.
- یقه برگردان، یقۀ برگردانیده و تاشده بجانب وحشی.
لغت نامه دهخدا
(نَ خوا / خا)
بلاگرداننده. دفعکننده بلا و بدی. (ناظم الاطباء). چیزی یا کسی که ضرر را بگرداندو دفع کند.
لغت نامه دهخدا
(گَ)
پوشاک عوضی. ملبوسی که بجای آنچه در تن دارند پوشند. (ناظم الاطباء). کن و واکن. جامه ای به ذخیره که جامۀ پوشیده را بدل باشد. جامه ای جز آن که بر تن دارند که چون این شوخ گیردآن دیگری را پوشند. جامۀ نهاده برای بدل کردن جامه ای که در تن دارند. (یادداشت مؤلف). واشور. واشو.
- امثال:
یک پیرهن دارد که واگردانش آفتاب است، یعنی جامه اش منحصر به همین یک پیراهن است و پیرهنی جز آنچه پوشیده و هم اکنون برتن دارد ندارد.
، در تداول تصنیف سازان و خوانندگان، ترجیع. آن قسمت از آهنگ یا تصنیف که پس از هر بندی تکرار شود به وسیلۀ خواننده یا به وسیلۀ جماعتی از اعضای ارکستر و نوازندگان
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز گردان
تصویر باز گردان
رجعت دهنده مراجعت دهنده باز گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرکان
تصویر بازرکان
پارسی تازی گشته بازرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارگران
تصویر بارگران
بار سنگین، ثقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار دان
تصویر بار دان
خرجین جوال، صراحی (شراب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرگان
تصویر بازرگان
سوداگر، تاجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبگردان
تصویر آبگردان
ملعقه بزرگ دسته دار که با آن از دیگهای بزرگ آب و جز آن بر گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا گردان
تصویر بلا گردان
صدقه، قربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
سراسیمه، حیران، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باردان
تصویر باردان
خورجین، جای بار
فرهنگ لغت هوشیار
لباس بجز آنچه که بر تن دارند و چون این جامه چرکین گردد از تن درآرند و آن یک را بتن کنند واشور. یا یک پیرهن دارد که واگرداناش آفتاب است. جامه اش منحصر بهمین یک پیرهن است، آن قسمت از تصنیف و آهنگ که پس از هر بندی تکرار شودبرگردان ترجیع، تفاوت توفیر ما به الاختلاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگردان
تصویر برگردان
کاربن، کپیه
فرهنگ لغت هوشیار
داشن (صدقه) دفع کننده بلا، حراست کننده حافظ، چیزی که بلا را از آدمی دور گرداند صدقه قربانی بلاچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باردان
تصویر باردان
ظرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واگردان
تصویر واگردان
((گَ))
زیر و رو کردن، دوباره گرداندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگردان
تصویر برگردان
((بَ گَ))
برگردانده شده، ترجمه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلاگردان
تصویر بلاگردان
((بَ گَ))
دفع کننده بلا، حافظ، چیزی که بلا را از آدمی دور گرداند، صدقه، قربانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازرگان
تصویر بازرگان
تاجر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برگردان
تصویر برگردان
ترجمه
فرهنگ واژه فارسی سره
خرجین، خرجینه، کوله بار، تنگ، صراحی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صدقه، قربانی، برخی، بلاچین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ترجیع، عکس، وارو، ترجمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد